آرام
نویسه گردانی:
ʼARʼM
آرام . (اِخ ) تخلص میرزاصادق نام یزدی از شعرای متأخر، در قرن سیزدهم هجری .
واژه های همانند
۴۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
آرام . (اِ) سَکن . سکون . آرامش . ثبات . مقابل جُنبش . تَوَقف . درنگ . || آهستگی . مقابل شتاب : من اینجا دیر ماندم خوار گشتم عزیز از ماندن دائ...
آرام . (ع اِ) ج ِ رئم . آهوان سپید : دیده از کبک در ایام تو شاهین شاهین کرده با شیر بدوران تو آرام آرام . سلمان ساوجی .|| ج ِ اِرَم . نشانه...
آرام . (اِخ ) بروایت تورات ، نام پنجمین فرزند سام بن نوح . || نام سوریه و شام و بین النهرین مسکن آرامیان فرزندان آرام بن سام بن نوح .
آرام . (اِخ ) نام کوهی یا آن کوه که میان مکه و مدینه است . || نام پدر عاد نخستین یا نام پدر عاد پسین یا نام شهر و یا نام مادر ایشان و...
آرام بن . [ ب َ ] (اِ مرکب ) باغی میان شهر و قصبه و یا ده . باغ ملی . باغ شهرداری . باغ بلدیه . آرام .
آرامپز. (به انگلیسی : slow cooker) دیگ و دیگچه ای بیشتر برقی در انواع و اشکال و ساخت ها و جنس های جوراجور است که خوراک را نرم نرم و در حرارت کم، (بین...
نام دختر/آرام ودوست داشتنی مانندگل
بی آرام. (ص. م.). آن که آرام و قرار ندارد. بی قرار. مشوش. مضطرب. بیقرار، پریشان، ضجر، مشوش، مضطرب، ناآرام، ناشکیب، ناشکیبا، واله متضاد آرام.
آرام جای: آرام جا:
مستقر، محل استقرار و سکون. موید الدین شیرازی، بنیاد تاویل در ترجمه آیه 24 سوره 7: «شما را اندر زمین آرام جایی است»
آرام سوز. (نف مرکب ) مخل و بهم زننده ٔ آسایش : بگریه دایه را گفتا چه روز است تو گوئی آتشی آرام سوز است .(ویس و رامین ).