اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

آرام

نویسه گردانی: ʼARʼM
آرام . (اِخ ) تخلص میرزاصادق نام یزدی از شعرای متأخر، در قرن سیزدهم هجری .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
احمد آرام (زاده ۷ فروردین ۱۲۸۱ تهران – ۱۴ فروردین ۱۳۷۷ ایالات متحده آمریکا)، مترجم و نویسندهٔ معاصر بود.[۱] وی در تدوین دائرةالمعارف فارسی مشارکت داشت...
پدان آرام . [ پ ِ ] (اِخ ) الجزیره . سرزمینی که جزء شمالی آن در آثار آشوریان (نهری ) و در آثار مصریان (نهرینا) نامیده شده و اکنون مسمّی به ...
آرام گرفته . [ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) ساکن : بازآمده ای تا بنمائی و بشوری در شور میار این دل آرام گرفته .امیرخسرو.
آرام خاطر. [م ِ طِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مایه ٔ سکون خاطر.
آرام دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) تقریر. (مجمل اللغه ). || تسکین . || تأمین . رَفْو. دل دادن : خورش ساز و آرامشان ده بخوردنشاید جز این چاره ا...
آرام بودن . [ دَ ] (مص مرکب ) استراحت : چنان دان که هر کس جهان را شناخت در او جای آرام بودن نساخت .فردوسی .
آرام رفتن . [ رَ ت َ ](مص مرکب ) بتأنی ، به آهستگی ، بنرمی رفتن . رَهْو.
آرام کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آرامانیدن . آرمش دادن . آرامش دادن . آرام بخشیدن . تسکین .
آرام گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) استراحت کردن . آسودن : به طینوس گفت ایدر آرام گیرچو آسوده گردی بکف جام گیر. فردوسی . || استقرار. س...
آرام یافتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) استراحت کردن . برآسودن . مستریح شدن : وز آن پس بکین سیامک شتافت [ کیومرث ]شب و روز آرام و خفتن نیافت . ف...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۵ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.