اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

آرام

نویسه گردانی: ʼARʼM
آرام . (اِخ ) نام کوهی یا آن کوه که میان مکه و مدینه است . || نام پدر عاد نخستین یا نام پدر عاد پسین یا نام شهر و یا نام مادر ایشان و یا نام قبیله ٔ ایشان . || نام آبی بدیار جذام در اطراف شام .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
آرام بخشیدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) آرام دادن . تسکین درد. بردن اضطراب . فرونشاندن خشم .
آرام ناهارائیم . (اِخ ) (بمعنی شام میان دو شط) نام باستانی که به بین النهرین میداده اند. الجزیره .
فهرست بزرگترین جزایر اقیانوس آرام جزایر اقیانوس آرام، با مساحت بیشتر از ۱۰٬۰۰۰ کیلومتر نام مساحت (کیلومتر2) کشور/کشورها جمعیت تراکم جمعیت منطقه زیر من...
نظام افسری کاشانی ابراهیم امین سبحانی احمد آرام ردیف: ۱۴۸ شماره :۹ احمد آقایی اردشیر افشین‌راد امیر آشنا امیرهوشنگ آذر بهمن الماسی جمشید اردلا...
عرام . [ ع ُ ] (ع اِ) استخوان گوشت از وی باز کرده . || درخت پوست رفته . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). درخت خائیده . || آنچه بر افتد ا...
ارام . [ اَ ] (اِخ ) نام پدر عاد نخستین یا نام پدر عاد پسین یا نام شهر ایشان یا مادر ایشان یا نام قبیله ٔ ایشان .
ارام . [ اَ ] (اِخ ) (عالی ) این اسم از ارام بن سام منقول است و سه تن در کتاب مقدس به این اسم بودند: اول ارام بن نوح است (سفر پیدایش ...
ارام . [ اَ] (اِخ ) مملکتی در نزدیکی شام عبرانیان . این نام رابهمه ٔ ممالکی که در شمال فلسطین واقع بود اطلاق میکردند که شرقاً از دجله امتد...
ارام . [ اَ ] (اِخ ) آبی یا کوهی بدیار جذام در اطراف شام . رجوع به اِرَم شود.
ابن عرام . [ اِ ن ُ ؟ ] (اِخ ) امیر صلاح الدین خلیل . یکی ازامراء مصر. او ولایت اسکندریه داشت و چون امیر برکه مقتول شد، برقوق بتهمت قتل بر...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۵ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.