آری . (ق ) کلمه ای است برای تصدیق در پاسخ استفهام ثبوتی . بلی . ها. ای . نعم . اجل . مقابل نه ، نی
: چنین گفت آری شنیدم پیام
دلم شد بدیدار تو شادکام .
فردوسی .
چنین داد پاسخ بدو کندرو
که آری شنیدم تو پاسخ شنو.
فردوسی .
گفت این پیغام خداوند بحقیقت می گذاری ؟ گفتم آری . (تاریخ بیهقی ).
کاین از آن جام هست ؟ - گفت آری .
سنائی .
شیر گفت آری پدرش راشناختم . (کلیله و دمنه ). || و گاه برای تأکید و تأیید گفته ای آرند
: هرچند حقیرم سخنم عالی و شیرین
آری عسل شیرین ناید مگر از منج .
منجیک .
آری چو پیش آید قضا مروا شود چون مرغوا
جای شجر گیرد گیا جای طرب گیرد شجن .
معزی .
آری این اسب است لیک آن آب کو
با خود آ ای شهسوار اسب جو.
مولوی .
حسنت باتفاق ملاحت جهان گرفت
آری باتفاق جهان میتوان گرفت .
حافظ.
کبک آری می بخندد چون به بیند کوهسار.
قاآنی .