اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

آزاد

نویسه گردانی: ʼAZʼD
آزاد. (اِ) نام لحنی که آن را آزادوار نیز خوانند:
همی تا برزند آزاد بلبلها به بستانها
همی تا برزند قالوس خنیاگر بمزمرها.

منوچهری .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
آزاد. (ص ) آنکه بنده نباشد. آنکه در رقیت نباشد. حُرّ. حُرّه . ضد بنده : هر آنکس که دارد ز پروردگان ز آزاد وز پاکدل بندگان ... فردوسی .ز بس جو...
آزاد. (اِ) نام نوعی ماهی بزرگ و لذیذ، و آن در دریای خزر بسیار باشد.
آزاد. (ص ، اِ) نوعی سرو و صفت آن : بسرخه نگه کرد پس پیل تن یکی سرو آزاد بد در چمن . فردوسی .حکیمی را پرسیدند چندین درخت نامور که خدای عزوج...
آزاد. (اِ) نوعی از خرما. (مهذب الاسماء). اَزاد. و آن قسمی از خرمای خوب و خوش طعم باشد.
آزاد. (ص ، اِ) نوعی سوسن و صفتی از آن و آن سوسن سپید است . (قاموس ) : گلبن اندر باغ گوئی کودکی نیکوستی سوسن آزاد گوئی ساقیی زیباستی . فرخ...
آزاد. (اِ) قسمی درخت جنگلی تنومند و بلند که چوب آن برای ساختن شانه و پوشانیدن پل و سقف بنا بکار است . || آزادرخت . (شلیمر). || ارژن . ...
آزاد. (اِخ ) نام قصبه ای از توابع نخجوان که شراب و انگور آن مشهور بخوبی است . و مردم آن سفیدفام و نیکوروی باشند. و رجوع به آس و آزاده ش...
آزاد. (اِخ ) تخلص شاعری فارسی گوی اهل کشمیر، از متأخرین ، صاحب چندین هزار بیت مثنوی و غزل و جز آن . سیاحت را دوست میداشته و در پیری بتویس...
آزاد. (اِخ ) نام شاعری پارسی گوی از اهل لاهور، نامش حافظ غلام محمد. وفاتش در 1209 هَ . ق .
آزاد. (اِخ ) نام زن شهربن باذان ، والی صنعا از دست رسول صلوات اﷲعلیه . آنگاه که اسود عنسی ِ مُتنبی شوی او را بکشت آزاد را به عنف تزویج ک...
« قبلی صفحه ۱ از ۵ ۲ ۳ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.