گفتگو درباره واژه گزارش تخلف آزاد نویسه گردانی: ʼAZʼD آزاد. (اِ) نام لحنی که آن را آزادوار نیز خوانند:همی تا برزند آزاد بلبلها به بستانهاهمی تا برزند قالوس خنیاگر بمزمرها.منوچهری . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۴۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه واژه معنی آزاد بلگرامی آزاد بلگرامی . [ دِ ب ِ ] (اِخ ) از شعرای پارسی گوی هند، نامش امیرغلامعلی . وفاتش در سال 1165 هَ . ق . بوده است . اسدالله آزاد "دکتر اسد الله آزاد در عمر پربار خود دهها اثر تألیف و ترجمه کرد و میتوان وی را یکی از تأثیرگذارترین حوزه کتابداری و اطلاعرسانی ایران دانست. ا... آزاد بلگرامی میر غلامعلی بن نوح حسینی واسطی معروف به آزاد بلگرامی شاعر، عارف، ادیب و مورخ اهل هندوستان بود. زندگینامه[ویرایش] وی در ۲۵ صفر ۱۱۱۶ (۱۸ ژوئن ۱۷۰۴) در... قلعه آزاد خان قریۀ است در 2 تا 3 کیلومتری شهر غزنی در کنار بزرگراه جنوب افغانستان که بنام فرد شناسی بنام آزاد خان یاد میشود که در سالهای تقریباً 1240 هجری شمسی در ا... غلامعلی آزاد غلامعلی آزاد. [ غ ُ ع َ ی ِ ] (اِخ ) حسینی واسطی بلگرامی ، متوفی به سال 1200 هَ . ق ۞ . او راست :1- الدیوان الاول که دیوان شعر است و تألی... گردن آزاد کردن گردن آزاد کردن . [ گ َ دَ ک َ دَ ](مص مرکب ) آزاد کردن . از بندگی رهاندن : گرد کسی گردم کز بند جهل طاعتش آزاد کند گردنم .ناصرخسرو. ده آزاد شیرخان ده آزاد شیرخان . [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل در ده هزارگزی جنوب باختری ده دوست محمد نزدیک مرز افغانستان . سکن... منطقه آزاد تجاری صنعتی انزلی منطقه آزاد تجاری-صنعتی انزلی یکی از «مناطق آزاد هفتگانه» ایران در استان گیلان است که در راستای اهداف اقتصادی این کشور، در سال ۱۳۸۴ شمسی در شهرستان بن... ازاد ازاد. [ اَ ] (ع اِ) نوعی خرما در عراق و فلسطین : و بها [ بالسافیة ] رطب شبیه بالبرنی و الازاد بالعراق . (نخبة الدهر دمشقی ص 213). عضاد عضاد. [ ع َ ] (ع ص ) کوتاه بالا از مرد و زن . || سطبربازو. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۵ ۵ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود