گفتگو درباره واژه گزارش تخلف آزاد نویسه گردانی: ʼAZʼD آزاد. (اِ) نام لحنی که آن را آزادوار نیز خوانند:همی تا برزند آزاد بلبلها به بستانهاهمی تا برزند قالوس خنیاگر بمزمرها.منوچهری . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۴۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه واژه معنی عضاد عضاد. [ ع ِ ] (ع مص ) به معنی مصدر مُعاضدة است . (از ناظم الاطباء). رجوع به معاضدة شود. عضاد عضاد. [ ع ِ ] (ع اِ) بازوبند. (منتهی الارب ). دملج . (اقرب الموارد). || آهنی سرکج مانند داس که شبان بدان شاخ درخت را بر شتر فروکشد. || د... عضاد عضاد. [ ع ُ ] (ع ص ) غلام عضاد؛ کوتاه قامت میانه خلقت . || امراءة عضاد؛ به اضافه و نعت ، زن زشت و درشت بازو. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد... دریای ازاد این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۵ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود