آس . (اِ) دو سنگ گرد و پخ برهم نهاده و زیرین را در میان میلی آهنین و جز آن از سوراخ میان زبرین درگذشته و سنگ زبرین بقوت دست آدمی یا ست...
آس . (ع اِ) حیوانی که پوست و موئی نرم دارد و از آن پوستین کنند و نوک دم آن سیاه است . قاقم . || فنک . فنه . فرسان . (زمخشری ).
آس . (فرانسوی ، اِ) ۞ قسمی بازی و قمار با اوراقی مخصوص که شکل خال و شاه و بی بی و سرباز و لکات بر آن است . || تک خال . ورق قمار که یک ...
آس . (ع اِ) (از سریانی آسا) مورْد. رَند. اِسمار. مُرد. مرت . عمار. فیطس . مرسین . و آن درختی است بلندتر از انار، برگش ریزه تر از برگ انار و مای...
آس . (هندی ، اِ) بزبان هندوستانی ، تیرانداز ماهر. (فرهنگ شعوری ) : تیغ رای تو خود سپر نکندگرچه چرخ فلک شود پرآس .مسعودسعد.|| کمان تیراندازان ....
آس . (اِخ ) نام قومی از ایرانیان ، ساکن قفقاز مرکزی . زبان این مردم لهجه ای از فارسی است و ایشان را ایرُن و اِس و اُسِت ۞ نیز نامند. و ...
(اوستایی)1ـ رسیدن، آمدن 2ـ کسی را وادار ـ مجبور کردن 3ـ اَستی، بودن، وجود
همچنین در روایات دینی اسلامی و ...مورت یا مورد گیاهی است مقدس در آیین زرتشت. در کتاب بندهش در بخش آفرینش گیاهان این گیاه نماد اهورا مزدا است.[نیازمند ...
آس آب . (اِ مرکب ) آب آسیا. آسیای آبی .
آس باد. (اِ مرکب ) آسیا که بقوت باد گردد. بادآس . رحی الرّیح . (ربنجنی ). آسیاچرخ .