گفتگو درباره واژه گزارش تخلف آستن نویسه گردانی: ʼASTN آستن . [ ت ِ ] (اِ) آستین . آستی . کُم ّ : روح اﷲ ار زآستن مریم آمده ست صد مریم است روح ترا اندر آستین . کمال اسماعیل .کلیم از ید بیضا همین قَدَر لافدکه دست زآستن پیرهن برون آرد.شفائی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه واژه معنی آستن هنری لایارد سر آستن هنری لایارد GCB PC ( / l ɛər d / ؛ 5 مارس 1817 - 5 ژوئیه 1894) یک جهانگرد، باستان شناس، خط میخی، مورخ هنر، طراح، مجموعه دار، سیاستمدار و دیپلم... استن این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. استن استن . [ اَ ت َ ] (مص ) هستن . مصدر مفروض که زمان حال آن صرف شود اینچنین : استم ، استی ، است ، استیم ، استید، استند. و گاه بجای آنها: ام ، ای ... استن استن . [ اُ ت ُ ] (اِ) مخفف استون . ستون . (جهانگیری ). رکن . (غیاث ) (انجمن آرا). اسطوانة. ستون عمارت . (برهان ) (مؤید الفضلاء). پالار. (برهان ). ... استن استن . [ اَ ت َ ] (ع اِ) بیخ درخت پوسیده . استان . یا درختی که در بیخ آن تفرق و پراکندگی باشد و از دور بر شکل کالبد مردم نماید. استنه ، یکی... استن استن . [ اِ ت ِ ] (اِ) (اصطلاح فیزیک ) واحد قوه ایست در سلسله ٔ ام . ت . اِس . و آن قوه ایست که چون بر جرم یک تن وارد آید آنرا دارای واحد شتا... استن استن . [ اُ ت ُ ] (اِخ ) بقولی نام یکی از حکام قدیم طبرستان و برخی استندار و استنداریه را از آن مشتق دانند. رجوع به استندار و سفرنامه ٔ ما... استن استن . [ اِ ت ِ ] (اِخ ) ۞ ژان . نقاش هلندی ، مولد لیدن (1626 - 1679 م .). او در نقاشی های خود مستان و عربده جویان و صحنه های هزل آمیز را تجسم... استن استن . [ اِ ت َ ] (اِخ ) ۞ هانری کنت د... امیرالبحر فرانسوی ، مولد 1729 م .در کاخ راول (اُوِرنی ). وی در هندوستان و آمریکا برخلاف انگلستان ق... استن استن . [ اِ ت َ ] (اِخ ) ۞ کرسی از ناحیه ٔ رُدِز در کنار لو، دارای 1036 تن سکنه . تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود