اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

آلی

نویسه گردانی: ʼALY
آلی . [ لی ی ] (ع ص نسبی ) ۞ منسوب به آلت .
- جسم آلی ؛ جسمی مرکب از آلات که هر یک را منصبی جدا باشد.
- عضو آلی ؛ هر عضو که اسم کل بر جزو آن صدق نکند. مقابل عضو غیرآلی یا عضو مفرد.
- مرض آلی ؛ بیماری که متوجه عضوی آلی باشد:قولنج مرض آلی است .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵,۷۸۵ مورد، زمان جستجو: ۱.۵۸ ثانیه
علی عاملی . [ ع َ ی ِ م ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن مکی بن عیسی بن حسن بن عیسی شامی عاملی جیلی . ملقب به نجیب الدین و مشهور به ابن مکی . رجوع ...
علی عاملی . [ ع َ ی ِ م ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن مکی عاملی جزینی . مکنی به ابوالقاسم و ملقب به ضیاءالدین و حسام الدین و رضی الدین . رجوع به ...
علی عاملی . [ ع َ ی ِ م ِ ] (اِخ ) ابن محمد حر عاملی کرکی . رجوع به علی حر شود.
علی عاملی . [ ع َ ی ِ م ِ ](اِخ ) ابن محمد طاهربن عبدالحمیدبن موسی بن علی بن معتوق عاملی نباطی اصفهانی . مکنی به ابوالحسن . وی فقیه و اصول...
علی عاملی . [ ع َ ی ِ م ِ ] (اِخ ) ابن محمود عاملی مشغرایی . رجوع به علی مشغرایی شود.
علی عاملی . [ ع َ ی ِ م ِ ] (اِخ ) ابن محیی الدین جامعی عاملی . رجوع به علی جامعی شود.
علی عاملی . [ ع َ ی ِ م ِ ] (اِخ ) ابن مساعد. وی ساکن عباس آباد اصفهان بود و در همانجا درگذشت . او را ملمعاتی است که نصرآبادی آنها را نقل کر...
علی عاملی . [ ع َ ی ِ م ِ ] (اِخ ) ابن ناصربن زیدان عاملی معرکی . وی شاعر بود و در سال 1289 هَ . ق . درگذشت . او را دیوان شعری است . (از الذری...
علی عاملی . [ ع َ ی ِ م ِ ] (اِخ ) عاصی عاملی کفراوی . رجوع به علی کفراوی شود.
علی عبادی . [ ع َ ی ِ ع َب ْ با ] (اِخ ) ابن محمدبن احمدبن محمدبن عبداﷲبن عباد عبادی هروی شافعی . مکنی به ابوالحسن . فقیه متوفی در سال 495...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.