گفتگو درباره واژه گزارش تخلف آلی نویسه گردانی: ʼALY آلی . [ لی ی ] (ع ص نسبی ) ۞ منسوب به آلت .- جسم آلی ؛ جسمی مرکب از آلات که هر یک را منصبی جدا باشد.- عضو آلی ؛ هر عضو که اسم کل بر جزو آن صدق نکند. مقابل عضو غیرآلی یا عضو مفرد.- مرض آلی ؛ بیماری که متوجه عضوی آلی باشد:قولنج مرض آلی است . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۵,۷۸۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۴۴ ثانیه واژه معنی علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن یحیی بن نصربن احمد سامانی . رجوع به علی سامانی شود. علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن یحیی ارمنی ، مکنّی به ابوالحسن . از فرماندهان عصر عباسی . رجوع به علی ارمنی شود. علی علی . [ ع َ ] (اِخ )ابن یحیی خیوانی صنعانی . رجوع به علی خیوانی شود. علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن یحیی زیادی مصری شافعی ، ملقّب به نورالدین . رجوع به علی زیادی شود. علی علی . [ع َ ] (اِخ ) ابن یحیی زیری . رجوع به علی زیری شود. علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن یحیی سمرقندی قرمانی حنفی ، ملقّب به علاءالدین . رجوع به علی سمرقندی شود. علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن یحیی عنسی ، ملقّب به شمس الدین .شاعر یمانی . رجوع به علی عنسی (ابن یحیی ...) شود. علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن یحیی مخرمی ، ملقّب به جمال الدین و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی مخرمی شود. علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن یزداد. علی بن محمدبن حسن عبدی ، مکنّی به ابوتمام و مشهور به ابن یزداد. رجوع به علی عبدی (ابن محمدبن حسن ...) شو... علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن یزید دمشقی صاحب القاسم ، مکنّی به ابوعبدالملک . از روات حدیث بود و نیز رجوع به ابوعبدالملک (علی بن ...) شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱۷۴ ۱۷۵ ۱۷۶ ۱۷۷ ۱۷۸ صفحه ۱۷۹ از ۵۷۹ ۱۸۰ ۱۸۱ ۱۸۲ ۱۸۳ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود