گفتگو درباره واژه گزارش تخلف آلی نویسه گردانی: ʼALY آلی . [ لی ی ] (ع ص نسبی ) ۞ منسوب به آلت .- جسم آلی ؛ جسمی مرکب از آلات که هر یک را منصبی جدا باشد.- عضو آلی ؛ هر عضو که اسم کل بر جزو آن صدق نکند. مقابل عضو غیرآلی یا عضو مفرد.- مرض آلی ؛ بیماری که متوجه عضوی آلی باشد:قولنج مرض آلی است . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۵,۷۸۶ مورد، زمان جستجو: ۲.۱۳ ثانیه واژه معنی علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن یوسف بن عبدالجلیل نیلی ، ملقّب به ظهیرالدین . رجوع به علی نیلی شود. علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن یوسف بن عبداﷲبن یوسف جوینی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی جوینی شود. علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن یوسف بن علی بن مطهر حلی ، ملقّب به رضی الدین . رجوع به علی حلی شود. علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن یوسف ایوبی ، مشهور به ملک افضل نورالدین . رجوع به علی ایوبی شود. علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن یوسف بصری ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی بصری (ابن یوسف ...) شود. علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن یوسف مرابطی . رجوع به علی مرابطی شود. علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن یونس . نام او علی بن عبدالرحمان بن احمدبن یونس بن عبدالاعلی صدفی مصری ، مکنّی به ابوالحسن است . رجوع به ابن یون... علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن یونس بن عبداﷲ لهواری تونسی ، ملقّب به نورالدین و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی لهواری شود. علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن یونس عاملی نباطی بیاضی ، مکنّی به ابومحمد و ملقّب به زین الدین . رجوع به علی بیاضی شود. علی علی . [ع َ ] (اِخ ) ابواسحاق . تابعی بود. (از منتهی الارب ). تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱۷۷ ۱۷۸ ۱۷۹ ۱۸۰ ۱۸۱ صفحه ۱۸۲ از ۵۷۹ ۱۸۳ ۱۸۴ ۱۸۵ ۱۸۶ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود