گفتگو درباره واژه گزارش تخلف آلی نویسه گردانی: ʼALY آلی . [ لی ی ] (ع ص نسبی ) ۞ منسوب به آلت .- جسم آلی ؛ جسمی مرکب از آلات که هر یک را منصبی جدا باشد.- عضو آلی ؛ هر عضو که اسم کل بر جزو آن صدق نکند. مقابل عضو غیرآلی یا عضو مفرد.- مرض آلی ؛ بیماری که متوجه عضوی آلی باشد:قولنج مرض آلی است . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۵,۷۸۵ مورد، زمان جستجو: ۱.۳۰ ثانیه واژه معنی علی حنبلی علی حنبلی . [ ع َ ی ِ ح َ ب َ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی بن محمدبن علی بن عبداﷲ یمنی صنعانی حنبلی ، مشهور به ابن شوکانی . رجوع به علی شوکانی... علی حنبلی علی حنبلی . [ ع َ ی ِ ح َ ب َ ] (اِخ ) ابن محمد چتالجه وی رومی حنبلی . رجوع به علی چتالجه وی شود. علی حنبلی علی حنبلی . [ ع َ ی ِ ح َ ب َ ] (اِخ ) ابن محمودبن ابی بکر حموی مصری حنبلی ، مشهور به ابن مغلی و ملقّب به علاءالدین . رجوع به علی حموی شو... علی حمیری علی حمیری . [ ع َ ی ِ ح ِ ی َ ] (اِخ ) ابن احمدبن حمدون اندلسی حمیری ، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به نورالدین . نحوی ولغوی قرن هفتم هجری ... علی حمیری علی حمیری . [ ع َ ی ِ ح ِ ی َ ] (اِخ ) ابن ادریس بن علی قصاره ٔ حمیری . رجوع به علی قصاره شود. علی حمیری علی حمیری . [ ع َ ی ِ ح ِ ی َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن محمدبن عبدالملک بن یحیی بن ابراهیم حمیری کتامی فاسی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی ... علی حمیری علی حمیری . [ ع َ ی ِ ح ِ ی َ ] (اِخ ) ابن عبدالواحدبن علی بن جعفر نهدی حمیری . رجوع به علی نهدی شود. علی حمیری علی حمیری . [ ع َ ی ِ ح ِ ی َ ] (اِخ )محمدبن جعفربن حسین بن محمدبن صباح حمیری یمنی . پدر حسن صباح . او مردی متزهد بود و در ری به سر می برد.... علی حمیری علی حمیری . [ ع َ ی ِ ح ِ ی َ ] (اِخ ) ابن مهدی بن محمدبن علی بن داودبن محمدبن عبداﷲبن محمدبن احمدبن عبدالقاهربن عبداﷲبن اغلب بن ابی الفو... علی حلابی علی حلابی . [ ع َ ی ِ ح ِ ] (اِخ ) ابن محمد حلابی . محدث بود. (منتهی الارب ). تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۳۷۴ ۳۷۵ ۳۷۶ ۳۷۷ ۳۷۸ صفحه ۳۷۹ از ۵۷۹ ۳۸۰ ۳۸۱ ۳۸۲ ۳۸۳ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود