گفتگو درباره واژه گزارش تخلف آلی نویسه گردانی: ʼALY آلی . [ لی ی ] (ع ص نسبی ) ۞ منسوب به آلت .- جسم آلی ؛ جسمی مرکب از آلات که هر یک را منصبی جدا باشد.- عضو آلی ؛ هر عضو که اسم کل بر جزو آن صدق نکند. مقابل عضو غیرآلی یا عضو مفرد.- مرض آلی ؛ بیماری که متوجه عضوی آلی باشد:قولنج مرض آلی است . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۵,۷۸۵ مورد، زمان جستجو: ۵.۷۷ ثانیه واژه معنی علی باکثیر علی باکثیر. [ ع َ ی ِ ک َ ] (اِخ ) ابن عبدالرحیم بن محمد کندی ، آل باکثیر. رجوع به علی کندی شود. علی باکویی علی باکویی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن عبدالکریم باکویی ، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به فریدالدین . وی صاحب رصد بود و در سال 541 هَ. ق . زیج عل... علی المشهور علی المشهور. [ ع َ لَل ْ م َ ] (ع ق مرکب ) بنابر مشهور. چنانکه مشهور است . چنانکه معروف است . آنچنانکه شهره است . چنانکه اشتهار دارد. علی القاعدة علی القاعدة. [ ع َ لَل ْ ع ِ دَ / دِ ] (ع ق مرکب ) برحسب قاعده . قاع-دةً. اصلاً. علی الرؤوس علی الرؤوس . [ ع َ لَرْ رُ ] (ع ق مرکب ) بر سرها. بطور علنی و آشکار. علی العجالة علی العجالة. [ ع َ لَل ْ ع ِ ل َ ] (ع ق مرکب ) عجالةً. فعلاً. بطور موقت . و رجوع به عجالة شود. علی الطلیعة علی الطلیعة. [ ع َ لَطْ طَ ع َ ] (ع ق مرکب ) بامداد. پگاه . هنگام طلوع . هنگام سر زدن آفتاب . || بر مثال طلایه . یزک دار. طلایه دار. علی الاتصال علی الاتصال . [ ع َ لَل ْ اِت ْ ت ِ ] (ع ق مرکب ) همیشه . دائم . پیوسته . همواره . بدون انقطاع . (ناظم الاطباء). یک بند. یک ریز. دمادم . دمبدم . پ... علی الاتفاق علی الاتفاق . [ ع َ لَل ْ اِت ْ ت ِ ] (ع ق مرکب ) اتفاقاً. تصادفاً. بطور اتفاقی . اتفاق را. از اتفاق . برحسب تصادف . || متفقاً. متحداً. علی الاجماع علی الاجماع . [ ع َ لَل ْ اِ ] (ع ق مرکب ) مجموعاً. بطور کلی . بنابر اجماع . بتبعیت از جماعت . به پیروی جمع. باجماع . و رجوع به اجماع شود. ||... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۴۸۷ ۴۸۸ ۴۸۹ ۴۹۰ ۴۹۱ صفحه ۴۹۲ از ۵۷۹ ۴۹۳ ۴۹۴ ۴۹۵ ۴۹۶ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود