اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

آوند

نویسه گردانی: ʼAWND
آوند. [ وَ ] (اِ) (از: آو، آب + وند، خنور) اناء. ظرف . خنور. وعاء. باردان . || کوزه ٔ آب . ظرف شراب . کوزه ٔ شراب . خنور آب . (المعجم ) :
چون آب بگونه ٔ هر آوند شوی .

ابوحنیفه ٔ اسکافی (از فرهنگ اسدی ).


مبادا ساغرش یک لحظه از خون رزان خالی
فلک راتا رود خون شفق زین نیلی آوندش .

عمید لوبکی .


که بنیت آدمی چون آوندی ضعیف است . (کلیله و دمنه ).
شودهر سفالی که آوند می
بر ما بود بهتر از تاج کی .

؟ (از فرهنگها).


- آوند شراب ؛ قحف . بط.صراحی . صراحیه . بلبله . باطیه . ناجو. قرابه .
|| تخت و مسند. ۞ || شطرنج . || اول و نخست . و باین معنی بکسر ثالث هم گفته اند. (برهان ). || صولجان .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
آوند. [ وَ ] (اِ) وعاء، که بفرانسه وِسو ۞ گویند. (فرهنگستان ).
آوند. [ وَ ] (اِ) دلیل . بیّنه . (برهان ). حجت : چنین گفت با پهلوان زال زرگر آوند خواهی به تیغم نگر. فردوسی . ۞ || آونگ : بر بستر غم خفت ...
آوند. [ وَ ] (پسوند) َاوند. وَند. مند. اومند. دارا. صاحب . مالک . و شاید وند در زین آوند و ستاوند و ستناوند از این قبیل باشد، و در کلمات خداوند و پ...
آوَند. الف. ظرف. ب. کوزة آب یا شراب. پ. لوله هایی که شیرة خام را از ریشه به برگ ها می رساند. (منبع: فرهنگ فارسی معین)
پیش آوند. [ وَ ] (اِ مرکب ) ۞ پیشاوند. مقابل پس آوند. ۞ لاحقه . مزید مقدم ؛ مزید مقدمی که پیش از کلمه درآید و معنی آن کلمه را دگرگون سازد ...
ستون آوند. [ س ُ آ وَ ] (اِ مرکب ) صفه ٔ بلند. (آنندراج ).
اسحاق آوند. [ اِ وَ ] (اِخ ) موضعی در جنوب بیستون (بهستان ) و در آنجا نقشی از آثار عهد ماد مانده که قدمت آن بقرن هشتم ق . م . میرسد و اکنون ...
آوند گیاهان. رجوع شود به واژه آوند (بخش پ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
اوند. [ اَ وَ ] (اِ) ظرف و آوند. (ناظم الاطباء). ظرف و اناء. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به آوند شود.
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.