اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ابد

نویسه گردانی: ʼBD
ابد. [ اَ ب َ ] (ع ص ، اِ) ۞ استمرار وجود در زمانهای مقدره ٔ غیرمتناهیه در مستقبل ، چنانکه ازل استمرار وجود است در زمان ماضی غیرمتناهی . (تعریفات جرجانی ). استمرار وجود در ظرف آینده . زمانه ای که نهایت ندارد. زمانی که آنرا نهایت نباشد. همیشه . دائم . جاودان . جاویدان . همیشگی . آخر آخر. || چیزی که نهایت و آخر ندارد. (تعریفات جرجانی ). || روزگار. دهر. زمانه .
- ابدالاَّباد. ابدالابید. ابدالدهر ؛ همیشه .
- || هرگز. (مهذب الاسماء). هگرز. هیچگاه .
- الی الأبد ؛ تا جاودان .
- تا ابد. تا به ابد ؛ ابداً. جاودان :
ای در کمال اقصای حد
همچون هزار اندر عدد
وز نسل تو مانده ولد
فضل خدائی تا ابد.

ناصرخسرو.


تو شاه عادل و رادی و در جهان مانَد
همیشه تا به ابد ملک شاه عادل و راد.

مسعودسعد.


عاشق رنج است نادان تا ابد
خیز و لااُقسم بخوان تا فی کبد.

مولوی .


- حیات ابد. عمر ابد ؛ زندگی جاوید. زندگانی جاودان : و نیز آنکه سعی برای آخرت کند مرادهای دنیا به تبعیت بیابد و حیات ابد او را به دست آید. (کلیله و دمنه ). و بسمت علم حیات ابد یابند. (کلیله و دمنه ).
مر او را نه عمر ابد خواستم
بتوفیق خیرش مدد خواستم .

سعدی .


|| قدیم . ازلی . || فرزند یکساله . ج ، آباد، اُبود، اَبدین ، اَبید.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۳ ثانیه
عبد. [ ع َ ب َ ] (ع اِ) خشم . (تاج العروس ) (منتهی الارب ). || گر سخت . (منتهی الارب ). جرب سخت که درمان نپذیرد. (لسان العرب ) (تاج العروس...
عبد. [ ع َ ب ُ ] (ع اِ) جمع عبد. (منتهی الارب ). رجوع به عبد شود.
عبد. [ ع َ ] (اِخ ) ابن احمدبن محمدبن عبداﷲبن عُفَیر ملقب به ابوذر انصاری هروی از فقهاء مالکی بود. او را تألیفات زیاد است از جمله : تفسیر ...
عبد. [ ع َ ] (اِخ ) ابن قصی بن کلاب بن مرة، جدجاهلی است پسران وی از قبائل «قریش البطاح » اند. مسکن و مأوای آنان در بطحه ٔ مکه بود. این ...
آبد. [ ب ِ ] (ع ص ) جاودانه . ج ، آبدین . || مرغ مقیم بیک جا، خلاف قاطع. || جانور وحشی .
خالد عبد. [ ل ِ دِ ع َ ] (اِخ ) وی ازحسن و ابن المنکدر و جز این دو حدیث روایت میکند و از او سلم بن قتیبة حدیث دارد. عمروبن علی او را طرد و د...
عبد شمس . [ ع َ دِ ش َ ] (اِخ ) ابن عبدمناف از فرزندان اوست . بنوامیه ،که بنوامیه ٔ اکبر و بنوامیه ٔ اصغراند و آنها قبیله ٔاول از عبدمناف بن قصی...
عبد ضخم . [ ع َ دِ ض َ ] (اِخ ) قبیله ٔ ششم از عرب بادیه است و آنان بنو عبد ضخم بن ارم بن سام بن نوح اند. مسکن آنان طائف بود سپس نابود شدن...
ابن ام عبد. [ اِ ن ُ اُم ْ م ِ ع َ ] (اِخ ) کنیت دیگر ابن مسعود صحابی .
ابن عبد ربه، شهاب‌الدین ابو عمرو احمد بن محمد (۲۴۶- ۳۲۸ ق) شاعر و ادیب بزرگ اندلسی. وی از دودمان بنی عباس بود، ولی چون جد چهارمش، سالم، در ولای امیر ه...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۴ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.