اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

آبد

نویسه گردانی: ʼABD
آبد. [ ب ِ ] (ع ص ) جاودانه . ج ، آبدین . || مرغ مقیم بیک جا، خلاف قاطع. || جانور وحشی .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
ابد. [ اَ ب َ ] (ع ص ، اِ) ۞ استمرار وجود در زمانهای مقدره ٔ غیرمتناهیه در مستقبل ، چنانکه ازل استمرار وجود است در زمان ماضی غیرمتناهی . (تعر...
ابد. [ اَ ب َدد ] (ع ص ) مرد بزرگ جثه . مردی که دو ران از هم گشاده نهد در رفتن از فربهی . || اسبی که دو دست او از هم دور و گشاده سینه بو...
ابد.[ اَ ب َ ] (ع مص ) خشم گرفتن . || رمیدن .
ابد. [ اِ ب ِ ] (ع ص ) آنچه زاید بسالی پرستار یا ماچه خر. داه ، کنیزک ، ماده خر بسیارزاینده . || خر ماده ٔ رمنده .
ابد. [ اَ ب ِ ] (ع ص ) رمنده . وحشی . متوحش . تور.
ابد. [ اُب ْ ب َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ آبِدَه . مثل اوابد.
عبد. [ ع َ ] (ع اِ) بنده . غلام . خلاف حُرّ از مردم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). ج ، عَبدون و عَبید و آن نادر است و اَعْبُد و عِ...
عبد. [ ع َ ] (اِخ ) کوه کوچک سیاهی است که دو کوه کوچک تر دیگر او را احاطه کرده اند که ثدیین نامند. (معجم البلدان ).
عبد. [ ع َ ] (اِخ ) کوهی است مر بنی اسد را. (معجم البلدان ).
عبد. [ ع َ ] ۞ (اِخ ) موضعی است به سبعان در بلاد طی . (معجم البلدان ).
« قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.