اثف
نویسه گردانی:
ʼṮF
اثف . [ اَ ث ِ ] (ع ص ) پیرو. || ثابت .
واژه های همانند
۳۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
عاصف . [ ص ِ ] (ع ص ) مایل و خمیده هر چه باشد. سهم عاصف ؛ تیر کج و مائل از نشانه . || سخت : ریح عاصف ؛ باد سخت . یوم عاصف ؛ روز باد تند.ج ، ...
آصف . [ ص َ ] (اِخ ) پسر برخیا. نام وزیر یا دبیر سلیمان نبی و یا دانشمندی از بنی اسرائیل ، و گویند این همان کس است که علمی از کتاب داشت و ...
عسف . [ ع َ ] (ع مص ) میل نمودن ، و بیراه رفتن ،و دست و پا زدن بر زمین ، و سیر کردن بی راهه و بی فکر و بی هدایت . (از منتهی الارب ): عسف ال...
عسف . [ ع َ ] (ع اِ) دم مرگ . (منتهی الارب ). مرگ : فرّق بینهما العسف ؛ مرگ بین آن دو جدایی انداخت . (از اقرب الموارد). || قدح بزرگ . (منت...
عصف . [ ع َ ] (ع مص ) سخت وزیدن باد. (از منتهی الارب ) (دهار). باد سخت جستن . (تاج المصادر بیهقی ). سخت جستن باد. (المصادر زوزنی ): عصفت الری...
عصف . [ ع َ ] (ع اِ) سبزه و برگ کشت .(منتهی الارب ). برگ کشت . (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی ). برگ درخت و گیاه . (مخزن الادویة). ورق زرع . ...
این واژه در سنسکریت آسو āsev است و فعلی می باشد با این معانی: 1- معاشرت - رفت و آمد - همنشینی ـ همزیستی کردن. 2ـ-رفتن و پیدا کردن یا یافتن. 3- ساکن - ...
اسف ناک . [ اَ س َ ] (ص مرکب ) اسف آور. تأسّف آور. مایه ٔ تأسف .
اصف جور. [ ] (اِخ ) ترکی ، نام سردار سپاه خلیفه در جنگ با زنگیان در خوزستان و اهواز بسال 257 هَ . ق . شاید معرب اسب گور باشد.
آصف خان . [ ص َ ](اِخ ) نام وزیر جهانگیر پادشاه هند، و او اصلاً اصفهانی و پسر میرزا رفیعالدین و برادرزاده ٔ میرغیاث الدین است . در جوانی بهندوست...