گفتگو درباره واژه گزارش تخلف اج نویسه گردانی: ʼJ اج . [ اَ / اُ ] ۞ (اِ) مطلق کدو را گویند خواه کدوی قلیه و خواه کدوی قلیان و خواه کدوی عسل یا سرکه باشد. ۞ (برهان قاطع). || کدوی تنبل . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه واژه معنی عاج عاج . (ع اِ) استخوان پشت دابه ٔ دریائی است یا آن باخه ای است که از آن دست برنجن و شانه ها سازند. و عامه عاج را دندان فیل گویند. (منتهی ... عاج عاج . (ع ص ) ناقه ٔ نرم و رام . (منتهی الارب ). عج عاج عج عاج . [ ع َ ] (ع ص ) با بانگ و فریاد از هر چیزی . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب در ماده ٔ عج ) : مانند سیل مواج و بحر عجاج و ابر عجعاج ... برج عاج این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. اج بیشه اج بیشه . [ اَ ش َ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه رشت به لاهیجان میان درسازان و کردمحله ، در 592900 گزی طهران . و در محل آن را آج ویشه گویند. تخت عاج تخت عاج . [ ت َ ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تخت دندان پیل . (آنندراج ). اریکه و اورنگی که از دندان پیلان سازند پادشاهان را : چو بر پشت پ... خنگ عاج خنگ عاج . [ خ ِ گ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از تخت عاج است : چو نزدیکترگشت با خنگ عاج همی بود یازان بپرمایه تاج .فردوسی . فرش عاج فرش عاج . [ ف َ ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایت از برف که روی زمین را سفید کرده باشد. (از برهان ). آج آجَ (اوستایی) زدن، سزا ـ کیفردادن، تنبیه ـ مجازات کردن. عج عج . [ ع َج ج ] (ع مص ) برداشتن آواز و بانگ کردن . (اقرب الموارد) (از شرح قاموس ) (منتهی الارب ) (از آنندراج ). أفضل الحج العج والثج . (لسا... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود