اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اجل

نویسه گردانی: ʼJL
اجل . [ ] (اِخ ) علی بن منصور. یاقوت در معجم الادبا آرد: علی بن منصوربن عبیداﷲ الخطیبی المعروف بالأجل اللغوی مکنی به ابوعلی . اصل وی از اصفهان و مولد و منشاء او بغداد است . او عالم فاضل لغوی و فقیه و کاتب و به نظامیه مقیم بود و نزد ابن العصار و ابوالبرکات الانباری و جز آنان قرائت کرد و بر مذهب شافعی در نظامیه درس فقه میگفت و من در زمانش کسی را نظیر او در علم لغت نشناسم . وی مرا حدیث کرد که در کودکی هر روز نصف جزء خمس قوائم از کتاب مجمل اللغه ٔ ابن فارس را کتابت و سپس از بر و بر علی بن عبدالرحیم السلمی المعروف به ابن العصار قرائت میکرد تا کتابت و حفظ کتاب را بپایان رسانید و اصلاح المنطق را در کمترین مدت بیاد گرفت و بجز اینها از کتب لغت و فقه و نحو را از برکرد و بیشتر کتب ادب را مورد مطالعه قرار داد و او بسیاری از اشعار و اخبار را حفظ داشت و نیکومحاضره بود و لکن تصدی اِقراء نمیکرد. مولد او را547 هَ . ق . گفته اند و این اشعار از اوست :
فؤاد معنی بالعیون الفواتر
و صبوة باد مغرم بالحواضر
سمیران ذادا عن جفون متیم
کراها و باتا عنده شر سامر.
و نیز او راست :
لمن غزال بأعلا رامة سنحا
فعاود القلب سکر کان منه صحا
مقسم بین اضداد فطرته
جنح و غرته فی الجنح ضوء ضحا.
رجوع بمعجم الادباء یاقوت چ مارگلیوث ج 5 ص 423 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
عاجل . [ ج ِ ] (ع ص ) مقابل آجل و منه لاتبع العاجل بالاَّجل . (اقرب الموارد). دنیا. (غیاث اللغات ). این جهان . (منتهی الارب ) : نعمت عاجل و...
اجل گیا. [ اَ ج َ ] (اِمرکب ) بیش را گویند و آن بیخی است شبیه به ماه پروین و گویند بیش و ماه پروین از یک زمین میرویند. (برهان قاطع). و بیش ...
شیخ اَجَلّ. الف. (معنی لُغوی) شیخ اعظم. رجوع شود به «شیخ» و «اجل» («اجل» صفت تفضیلی بر اساس صفت مطلق «جلیل» است). ب. (اصطلاح رایج در ادبیات فارسی) ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
علی اجل . [ ع َ ی ِ اَ ج َ ل ل ] (اِخ ) ابن منصوربن عبیداﷲ خطیبیی اصفهانی بغدادی مکنّی به ابوعلی و مشهور به اجل لغوی . رجوع به علی خطی...
گرگ اجل . [ گ ُ گ ِ اَ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )کنایه از مرگ ، عزرائیل ، ملک الموت است : گرگ اجل یکایک از این گله می بردوین گله را بب...
اجل گشته . [ اَ ج َ گ َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) اجل گردیده . اجل رسیده :
اجل مقدر. [ اَ ج َ ل ِ م ُ ق َدْ دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مرگ مقدّر و معین . اجل معلوم .
اجل معلق .[ اَ ج َ ل ِ م ُ ع َل ْ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مرگ ناگهانی : مثل اجل معلق . رجوع به امثال و حکم شود.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.