احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم البزاز. ابوعبیداﷲ محمدبن عمران المرزبانی در کتاب الموشح از وی روایت کند. (الموشح چ مصر ص 45 و 148). و رجوع به ابن شاذان .
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۷۲ ثانیه
سلطان احمد. [ س ُ اَ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان لکستان بخش سلماس شهرستان خوی . دارای 850 تن سکنه و آب آن از رود زولا است . محصول آن ...
کلاته احمد. [ ک َ ت ِ اَ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش قاین شهرستان بیرجند. محلی جلگه و معتدل است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ...
کلاته احمد. [ ک َ ت ِ اَ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زهان بخش قاین شهرستان بیرجند. محلی کوهستانی و معتدل است . (از فرهنگ جغرافیایی ایرا...
کلاته احمد. [ ک َ ت ِ اَ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دوغائی بخش حومه ٔ شهرستان قوچان . محلی کوهستانی است و 193 تن سکنه دارد. آب آنجا ا...
ابوالحسن القاسم احمد بن حسن میمندی یا به کوتاهی احمد میمندی که به او عنوان افتخاری شمسالکُفاة داده بودند، وزیر دربار غزنوی در دوره سلطان محمود غزنوی ...
دار یار احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) نقطه ای است در نزدیکی شریف آباد از دهستان خاور بخش دلفان شهرستان خرم آباد، که آب دهکده ٔ شریف آباد از سراب آ...
فضل بن احمد. [ ف َ ل ِ ن ِ اَ م َ ](اِخ ) اسفراینی . رجوع به ابوالعباس اسفراینی شود.
ربیعبن احمد. [ رَ ع ِ ن ِ اَ م َ ] (اِخ ) اخوینی بخاری ، مکنی به ابوبکر. او شاگرد ابوالقاسم مقانعی و ابوالقاسم شاگرد امام محمدبن زکریای رازی...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
احمد اقتدارى به سال۱۳۰۴ هجرى شمسى در شهر لار فارس به دنیا آمد. در پنج شش سالگى به مکتب خانه اى در شهر لار رفت. اندکی بعد از تاسیس مدرسه دولتى در لار ا...