گفتگو درباره واژه گزارش تخلف اذم نویسه گردانی: ʼḎM اذم . [ اَ ذَ ] (اِ) آنکه پژول پنهان شده باشد یا وارن از بسیاری گوشت ۞ . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۵۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه واژه معنی عظم عظم . [ ع َ ] (ع مص ) استخوان خورانیدن . (از منتهی الارب ): عظم الکلب ؛ سگ را استخوان خورانید. (از اقرب الموارد). عظم عظم . [ ع َ ] (ع اِ) استخوان . (منتهی الارب ) (دهار). استخوان و به هندوی هاد گویند. (از تذکره ٔ ضریر انطاکی ). به فارسی استخوان و به ترکی سمو... عظم عظم . [ ع َظَ ] (ع اِ) عظم الطریق ؛ میانه ٔ راه ، و گشاده و فراخ آن . (منتهی الارب ). جاده ٔ راه . (از اقرب الموارد). عظم عظم . [ ع ِ ظَ ] (ع مص ) بزرگ و کلان شدن . (از منتهی الارب ). بزرگ شدن ، مقابل صِغر. (از اقرب الموارد). بزرگ شدن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصا... عظم عظم . [ ع ِ ظَ ] (ع اِمص ) بزرگی و کلانی ، خلاف صِغر.(منتهی الارب ). بزرگی و بزرگواری . (السامی ). بزرگی . (مهذب الاسماء). مقابل صغر. (از اقرب ... عظم عظم . [ ع ُ ] (ع اِمص ) بزرگی و کلانی وبیشتری . (منتهی الارب ). بزرگی . (دهار). کلانی و بزرگی و عظمت و اهمیت و تکبر و بزرگ منشی . (ناظم الاطبا... عظم عظم . [ ع ُ ظُ ] (ع ص ، اِ) ج ِعَظیم . (از ذیل اقرب الموارد). رجوع به عظیم شود. عظم عظم . [ ع ُ ] (اِخ ) (ذو...) عُرضی است از اعراض خیبر که در آنجا چشمه های جاری و نخلهای پربار است ، و آن را به فتح اول نیز خوانده اند. (از م... عظم عظم . [ ع َ ] (اِخ ) اسعدبن اسماعیل بن ابراهیم ، ملقب به عظم . تولد و وفات او در دمشق بود (1113-1171 هَ . ق .) از طرف دولت عثمانی والی دمشق ... عظم عظم . [ ع َ ] (اِخ ) جمیل بن مصطفی بن محمد حافظبن عبداﷲ، ملقب به عظم . از ادیبان دمشق و از اعضای المجمع العلمی العربی بود. وی به سال 1290... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۶ ۵ ۶ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود