اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ارباب

نویسه گردانی: ʼRBAB
ارباب . [ اِ ] (ع مص ) نزدیک چیزی شدن . || پیوسته بودن و ادامه یافتن باد جنوب . || ادامه یافتن بارش ابر. || اقامت نمودن در جائی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || ملازم گشتن و انس و محبت یافتن ماده شتر به فحل یا به فرزند خود. (از ذیل اقرب الموارد بنقل از لسان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
ارباب . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ رَب ّ. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به رَب ّ شود. خدایان . پروردگاران : و لایأمرکم أن تتخذوا الملائکة وا...
بند ارباب . [ ب َ دِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )نوعی از شکنجه که مسخرگان کنند و آن چنان بود که ریسمانی بر هر دو بند پای کسی بسته سر ریسم...
ده ارباب . [ دِه ْ اَ ] (اِخ ) دهی است از بخش پشت آب شهرستان زابل . واقع در چهارهزارگزی شمال خاوری بنجار. سکنه ٔ آن 1340 تن می باشد. آب آن...
رب ارباب . [ رَب ْ ب ِ اَ ] (اِخ ) رب الارباب . خدایان خداه . اﷲ. (یادداشت مرحوم دهخدا). خدای خدایان : یا رب از جنس ما چه خیر آیدتو کرم کن ک...
ارباب رجوع. کسانی که برای درخواستی به یک اداره و یا مرکز خاصی رجوع می نمایند، متقاضیان. در اینجا واژهٌ ارباب به معنی دارندگان و صاحبان می باشد و رجوع ...
ارباب جمعی نادرست است و ابواب جمعی درست است
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین این است: وانساک vânsâk (اوستایی وانس= رجوع، تقاضا + پسوند فاعلی پهلوی «اک»)
ارباب حاجت. (ا. مر.). دارندگان، صاحبان حاجت. حاجتمندان. صاحب نیاز و احتیاج. محتاج. نیازمند. مضطر. نیازومند. تُلَنگی. حاجتومند. اگر کشور خدای کامرانست ...
نظام ارباب رعیتی به نظامی اجتماعی گفته می‌شود که در آن،‌ فرد یا طبقه‌ی خاصی از قدرت اقتصادی و سیاسی مطلق برخوردار بوده و توده‌ی مردم خدمتگزار این فرد ...
نوده ارباب . [ ن َ دِ هَِ اَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان طبس بخش صفی آباد شهرستان سبزوار، در 40 هزارگزی جنوب غربی صفی آباد و 4 هزارگزی مشرق ...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.