ارد. [ اَ ] (اوستایی ، ص ) مأخوذ از اَرْتَه و اَرِتَه و اِرِتَه اوستائی و رتَه سانسکریت بمعنی درستی و راستی و پاکی و تقدس و مجازاً مقدس ، همین کلمه در اول اردشیر و اردوان و اردویراف و اردیبهشت
۞ و نیز بصورت مزیدمقدمی در اسماء امکنه مانند: اردستان ، اردبیل و اردکان دیده میشود. || (اِ) خشم . قهر. غضب . (برهان قاطع) (جهانگیری ) (غیاث ) (شمس اللغات ). || مخفف آرد. (برهان قاطع) (شعوری ) (مؤید الفضلاء). آرد باشد یعنی غله ٔ آس کرده . (سروری )
: داریم ز نعمت توهر چیز
اکنون هستم به ارد محتاج .
جمال سپاهانی .
ولی در این بیت آرد خواندن نیز مخل وزن نیست .