گفتگو درباره واژه گزارش تخلف ازت نویسه گردانی: ʼZT ازت . [ اَ زُ ] (فرانسوی ، اِ) ۞ (از یونانی ، مرکب از ((اَ))، حرف نفی + زُئه ، حیات ) دمی ۞ باشد بسیط و بیرنگ و بی بو و بی طعم . چهارخمس ترکیب هوا از ازت است . یک لیتر ازت 1/258 گرم وزن دارد و وزن مخصوص آن 5/976 است . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه واژه معنی ازط ازط. [ اَ زَطط ] (ع ص ) مرد کج زنخ . || هموارروی . || کوسه . (منتهی الارب ). عزت عزت . [ ع ِزْ زَ ] (ع اِمص ) عظمت و بزرگواری و ارجمندی و ارج و سرافرازی . (ناظم الاطباء). ارجمندی . (المصادر زوزنی ). کرامت . (زمخشری ). بزرگی .... اذط اذط. [اَ ذَطط ] (ع ص ) مرد کج زنخ . (منتهی الارب ). کژزنخ . عزط عزط. [ ع َ] (ع مص ) نکاح و گائیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). عظت عظت . [ ع ِ ظَ ] (ع اِمص ، اِ) عظة. نصیحت . پند. اندرز : چنانک دیگر متعدیان ناحفاظ را عبرت و عظت باشد. (سندبادنامه ص 77). رجوع به عظة و عظات... عضط عضط. [ ع َ ] (ع مص ) حدث کردن وقت جماع . (منتهی الارب ). عذط عذط. [ ع َ ] (ع اِمص ) اسم است عذیطة را یا مشتق نشود از آن فعل . (منتهی الارب ). رجوع به عذیطة شود. بی عزت بی عزت . [ ع ِزْ زَ ] (ص مرکب ) (از: بی + عزت ) ذلیل و خوار. (ناظم الاطباء). بی احترام . و رجوع به عزت شود. ذی عزت ذی عزت . [ ع ِزْ زَ ] (ع ص مرکب ) ارجمند. عزیز. عزت ملک عزت ملک . [ ع ِزْ زَ م َل ِ ] (اِخ ) وی همسر امیر شیخ حسن چوپانی (کوچک ) و اصلاً رومی بود. او را با امیر یعقوب شاه روابط عاشقانه بود، و به سال ... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود