اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ازین

نویسه گردانی: ʼZYN
ازین . [ اَ ] (حرف اضافه + صفت / ضمیر) مخفف ازاین . زین . من هذا. || (ص مرکب ) (اشاره ٔ وصف جنس ) ازین گونه . ازین نوع . ازین قسم :
بپرسید از زال زر موبدی
ازین تیزهش راه بین بخردی .

فردوسی .


اندر این میانه هر جا که ازین بزرگی را یعقوب [ لیث ] عمل داده بود چون یعقوب اندرگذشت عصیان بدل اندر کردند عمرو را و خواستند که ملوک طوایف کردند. (تاریخ سیستان ). من [ سلطان محمود ] رواداشتمی ... که این حق [ ماتمداری بوصالح ] بتن خویش گذاردمی اما مردمان ازین گویند و باشد که عیب کنند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 195).
از کوه فرودآمد زین پیری نورانی .

سنائی .


کردم غمش بر جان گزین ، بادش فدا صدجان ازین
جان گرچه باشد نازنین هرگز بجانان کی رسد.

سلمان ساوجی .


چرخ گوید که کشم پیش تو درهای نجوم
در زوایای ضمیر تو ازین بسیار است .

وحشی .


گر در خیبر بزور، بازوی حیدر گشاد
بسکه ازین قلعه را سایه ٔ حق برگشاد.

کاتبی .


بسلامت نگذشته ست کسی از ره عشق
صد ازین قافله در رهگذر ما زده اند.

باقر کاشی .


پوشیده مرقعند ازین خامی چند
بگرفته ز طامات الف لامی چند
نارفته ره صدق و صفا گامی چند
بدنام کننده ٔ نکونامی چند.

؟


|| چقدر. چه اندازه .چه بسیار. چه مایه . رجوع به از این و زین شود. || چنین . (غیاث اللغات بنقل از شرح گلستان خان آرزو): ازین جائی ندیده ام ؛ یعنی چنین جائی ندیده ام .رجوع به از این و زین شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
آزین . (اِخ ) آذین . پسر هرمزان ، نام یکی از امراءایران که پس از فتح مداین به دست سعد وقاص سپاهی گرد کرد و با عرب رزم داد و در سال 16 هج...
اذین . [ اَ ] (ع اِ) گوش . || (مص ، اِ مص ) دانست . (منتهی الارب ). || دستوری . اجازت و دستوری دادن . || آگاهی . || (اِ) اذان . بانگ نماز...
اذین . [ اَ ] (اِخ ) نامی از نامهای مردان عرب از جمله نام جدّ پدر محمدبن احمدبن جعفر.
آذین . (اِ) زیب . زیور. زینت . آرایش . آیین : گر همی آرزو آیدْت عروسی ّ نودین عروست بس و دل خانه و علم آذین . ناصرخسرو.ای خوانده کُتْب و ز...
عضین . [ ع ِ ] (ع اِ) ج ِ عِضة در حال نصب وجر. عضون . پاره ها. (ترجمان القرآن جرجانی ). پاره پاره . و یا سحر و کهانت : الذین جعلوا القرآن عضی...
آذین: این نام در اوستایی از دو بخش ساخته شده است: آذَیوئیت Ażayuit به معنی دیدن، نگریستن، تماشا کردن و پسوند نام ساز اوستایی اینه ina که آذیوئینه گشته...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
گل آذین . [ گ ُ ] (اِ مرکب ) ۞ وضع قرار گرفتن گلها به روی ساقه و یا شاخه ها گل آذین نامیده میشود. گل آذین شامل دو دسته است : اول - گل آذین...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
آذین بند. [ ذیم ْ ب َ ] (نف مرکب ) شهرآرای .
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.