اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اساء

نویسه گردانی: ʼSAʼ
اساء.[ اِ ] (ع اِ) دوا. دارو. ج ، آسیة. (قطر المحیط).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
اسا. [ ] (اِخ ) ابن ابنا (یا ابیا) از احفاد سلیمان . او چهل ویک سال پیغمبری داشت . رجوع به فهرست مجمل التواریخ و القصص شود. خوندمیر نیزگوی...
عساء. [ ع َ ] (ع مص ) درشت و خشک گردیدن نبات و سطبر شدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سخت خشک شدن . (تاج المصادر بیهقی ). عَسی ̍. (اقر...
عساء. [ ع َ ] (ع اِ) قدح بزرگ .(منتهی الارب ) (آنندراج ). عُس ّ. و رجوع به عس شود.
اسا. ("ا" با آوای زیر)، (ق)، (زبان مازنی)، اکنون، الان.
روش - قانون - قاعده
اصآء. [ اِص ْ ] (ع مص ) اصآی جوجه ؛ به بانگ آوردن آن . (از قطر المحیط) (اقرب الموارد). به بانگ آوردن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)...
آسا. (اِ) گشاده شدن طبیعی دهان آدمی است بصورتی خاص از غلبه ٔ خواب یا ملال و یا شراب زدگی و یا پاره ای بیماریها. پاسک . باسک . دهان دره .ده...
آسا. (پسوند) اَسا. ادات تشبیه است . مثل . مانند. گون . گونه . شبه . وار. سان . سا. نظیر. شکل . صفت : آسمان آسا. بحرآسا. پادشاه آسا. پیل آسا. ترک آسا...
آسا. (نف مرخم ) مخفف آسای . آسایش دهنده . آسایش گیرنده :تن آسا. جان آسا. دل آسا. روان آسا. کم آسا : کم آسا و دمساز و هنجارجوی سبکیاب و آسان رو و تی...
اثآء. [ اِث ْ ] (ع مص ) تباه کردن درز چرم یا درفش سطبرزده برشته ٔ باریک دوختن آن . || مجروح گردانیدن و کشتن . (منتهی الارب ). || سفتن و...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۶ ۳ ۴ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.