اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اسب

نویسه گردانی: ʼSB
اسب . [اَ ] (اِ) یکی از مهره های شطرنج که شکل اسب دارد.
- اسب و فرزین نهادن ؛ اسب و فرزین به طرح دادن و بازی را بردن . کنایه از غالب شدن و زیادتی کردن . (برهان ). افکندن حریف قوی اسب و فرزین را از مهره های خود تا حریف ضعیف را سهولتی باشد در مقاومت :
اختران بابخت او شطرنج رفعت باختند
بخت او هر هفت را اسب و رخ و فرزین نهاد.

امیرمعزی .


گدائی که بر شیر نر زین نهد
ابوزید را اسب و فرزین نهد.

سعدی .


فرزین بنهی دو عرصه رستم را
آنجا که بلعب اسب کین توزی .

؟


رخت مه را رخ و فرزین نهاده ست
لبت بیجاده را صد عشوه داده ست .

؟


|| یک روی قاب و شتالنگ در بازی :
با بخت تو بدخواه شتالنگ غرض باخت
لیکن به نقیض غرضش اسب خر آمد.

سیف اسفرنگ .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
اسب آبی . [ اَ ب ِ آ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ۞ جانوری چارپا و بزرگ جثه و ذوحیاتین ، از طایفه ٔ سطبرپوستان ، در سواحل رودهای افریقا و مصر علی...
اسب آموز. [ اَ ] (نف مرکب ) رایض . رائض . (مهذب الاسماء).
اسب افکن . [ اَ اَ ک َ ] (نف مرکب ) دلاور و بهادر را گویند که یکه و تنها در میان فوج غنیم بتازد. (جهانگیری ). رشید. اسب تازنده : برآشفت از آن ...
اسب دوست . [ اَ ] (ص مرکب ) اسب باز.
اسب دوم . [ اَ ب ِ دُوْ وُ ] (اِخ ) (اصطلاح نجوم ) یکی از صور شمالی . || (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یکی از اسبان دهگانه ٔ سباق عرب . رجوع به ...
اسب وحشی. {اَ. وَ}. (ا. مرکب). اسب وحشی (Equus ferus) (با اسب یله = feral horse خلط نشود) گونه ای از تیره Equus است که شامل زیرگونه تارپان اهلی (Equus...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
اسب کفته. ("ا" با آوای زبر، "ک" با آوای زیر، "ف" با آوای زیر، "ت" با آوای زیر)، (ا مرکب)، (زبان مازنی)، پهن اسب یا سرگین اسب.
در شهر فسا حشره آخوندک را اسب شیطون می نامند
اسب دوانی . [ اَ دَ ] (حامص مرکب ) سبق . مسابقه .
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۶ ۴ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.