اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

استر

نویسه گردانی: ʼSTR
استر. [ ] (اِخ ) از توابع بلوچستان و آن دارای معدن آهن است .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
آستر.[ ت َ ] (اِ) لای و تاه زیرین جامه و جز آن . زیره . بطانه . مقابل اَبْره ، رویه ، ظهاره ، و روی : عارضش را جامه پوشیده ست نیکوئی ّ و فرجا...
آستر. [ ت َ ] (ق مرکب ) مخفف آنسوی تر.- زآستر ؛ مخفف از آنسوی تر : ستاره ندیدم ندیدم رهی بدل زآستر ماندم از خویشتن ۞ . ابوشکور.بمرو آیم و ...
اسطر. [ اَ طُ ] (ع اِ) ج ِ سَطر.
اسطر. [ اُ طُ ] (معرب ، اِ) به یونانی ترازو را گویند و بعربی میزان خوانند.(برهان ). و این غلط است . رجوع به اسطرلاب شود. || (اِخ ) نام پادش...
آستَر (اوستایی) 1ـ گسترانیدن، گستردن، توسعه دادن، تعریض کردن2ـ پاشیدن، پخش ـ منتشر کردن
اصطر. [ اَ طُ ] (ع اِ) ج ِ صَطْر و صَطَر. (منتهی الارب ). رجوع به صطر شود.
اصطر. [ اُ طُ ] (معرب ، اِ) کلمه ٔ یونانی بمعنی ترازو. (از برهان ). بزبان یونانی ترازو را گویند. (غیاث ) (هفت قلزم ). || مأخوذ از یونانی ، یک ...
پال بنجامین آستر (به انگلیسی: Paul Benjamin Auster) رمان‌نویس، فیلم‌نامه‌نویس، شاعر و مترجم آمریکایی است. او متولد نیوآرک، نیوجرزی است. شهرت او بیشتر ...
اسطر اطیقوس . [ اَ طَ اَ ] (معرب ، اِ مرکب ) ۞ خُرم . حالبی . بوبونیون . قبسطالة. رجوع به اسطاروس اطیقوس و اسطیر اطیقوس شود.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.