اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

آستر

نویسه گردانی: ʼASTR
آستر.[ ت َ ] (اِ) لای و تاه زیرین جامه و جز آن . زیره . بطانه . مقابل اَبْره ، رویه ، ظهاره ، و روی :
عارضش را جامه پوشیده ست نیکوئی ّ و فر
جامه ای کآن ابره از مشک است و زآتش آستر.

عنصری .


نار ماند بیکی سُفرگک دیبا
آستر دیبه ٔ زرد، ابره ٔ آن حمرا.

منوچهری .


بر جامه ٔ سخنهاش جز معنی آستر نیست
چون پندهاش پندی جز در قران دگر نیست .

ناصرخسرو.


قدر تو کسوتیست که خیاط فطرتش
بردوخته است ز ابره ٔ افلاکش آستر.

انوری .


فلک ز مفرش خود خسقی شفق دار است
برای آستر صوف و حبر اخضر ما.

نظام قاری .


فراوان در این کارگه کارگر
یکی ابره بافد دگر آستر.

ظهوری ترشیزی .


مرا سردار پشمین جبه ای داد
نه آن را آستر بود و نه روئی .

یغما.


|| پارچه ٔ کم ارز که بطانه بدان کنند. آستری :
شنیدم که فرماندهی دادگر
قبا داشتی هر دو رو آستر.

سعدی .


- آستر کردن ، آستر زدن ؛ دوختن آستر بجامه .
- دهانش آستر دارد ؛ تعبیر مثلی که بمزاح به آنکه طعام یا شرابی سخت گرم خورد و منتظر خنک شدن آن نشود گویند.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
آستر. [ ت َ ] (ق مرکب ) مخفف آنسوی تر.- زآستر ؛ مخفف از آنسوی تر : ستاره ندیدم ندیدم رهی بدل زآستر ماندم از خویشتن ۞ . ابوشکور.بمرو آیم و ...
آستَر (اوستایی) 1ـ گسترانیدن، گستردن، توسعه دادن، تعریض کردن2ـ پاشیدن، پخش ـ منتشر کردن
پال بنجامین آستر (به انگلیسی: Paul Benjamin Auster) رمان‌نویس، فیلم‌نامه‌نویس، شاعر و مترجم آمریکایی است. او متولد نیوآرک، نیوجرزی است. شهرت او بیشتر ...
استر. [ اَ ت َ ](اِ) ۞ در سانسکریت اسوتره ۞ که جزء اول آن اسو بمعنی اسپ است . (فرهنگ ایران باستان تألیف پورداود ص 226- 27). چارپائی با...
استر. [ اَ ت َ ] (اِ)آن جامه که زیر ابره ٔ قبا و امثال آن بدوزند و بمد همزه برای ضرورت نظم خوانده اند. (مؤید الفضلاء). و این گفته بر اساسی...
استر. [ اَ ت َ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از ساتر. پوشنده تر: و اولی ان یغسله [یغسل المیت ] فی قمیص لأنه اَستر. (معالم القربة).
استر. [ ] (اِخ ) از توابع بلوچستان و آن دارای معدن آهن است .
استر. [ اِ ت ِ ] (اِخ ) ۞ استیر. مؤلف قاموس کتاب مقدس آرد: استر یا هدّسه لفظ اوّل فارسی و بمعنی ستاره میباشد و لفظ دوم عبرانی و بمعنی د...
استر. [ اِ ت ِ ] (اِخ ) (کتاب یا صحیفه ٔ ...) مؤلف قاموس کتاب مقدس آرد: صحیفه ٔ استر همواره در میان یهود و مسیحیان در جزء کتب قانونی محسوب ...
اسطر. [ اَ طُ ] (ع اِ) ج ِ سَطر.
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
محمد علی طهماسب زاده
۱۳۹۵/۰۹/۱۳
1
0

آستر یا آستار در گویش هشترودی به معنی باج ( باژ) بوده است. هنوز در تاتی هرزنی و تاتی جنوب آذربایجان این واژه به شکل و چم کهن خود زنده است . هر چند خیلی از مثل های کهن آذربایجانی دیگر با معادل گذاری واژه به واژه با زبان کنونی (ترکی) بیان میشود ولی هر از
گاهی واژه هایی ازین دست عینا بدون معادل در این بین آورده میشود و آنهم به خاطر عدم وجود معادل ترکی در زمان تغییر زبان برای آن واژه ها بوده ! ضرب المثلی به شکل : اوز وئریسان آستار ایستئئر در مناطق آذربایجان موجود بوده که خود گواه این مطلب است و ثابت میکند که
منظور از آستار یا آستر درین ضرب المثل همان باج بوده نه آستری جامه . در وجه تسمیه نام آستارا که محلی در گیلان بوده و از دیر باز سرزمین تات زبانان بوده هم هیچ وجه تسمیه یی بدین صورت که جز اول نام را باج بدانیم و کل نام را به صورت محل باج گیری تصور کنیم قوت و
دوام ندارد، تعبیر هایی مانند آهسته رو برای آستارا نمی تواند درست باشد زیرا معادل آهسته در زبان کهن این مناطق به حالت هه مار یا (هه مور) بوده و قطعا باید شکلی از آن می بایست اکنون در نام محل ظاهر می شده ، که نشده است .


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.