گفتگو درباره واژه گزارش تخلف اسل نویسه گردانی: ʼSL اسل . [ اُ ل ُ ] (اِخ ) ۞ اسلو. نام قدیمی که در 1924م . مجدداً برای کریستیانیا ۞ پایتخت نروژ اتخاذ شد و آن در خلیج متشکل از (سکاگِراک ) واقع است و 250000 سکنه دارد و تجارت آن بارونق است . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۶۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۰ ثانیه واژه معنی آثل آثل . [ ث ِ ] (ع ص ) اصیل . آصل آصل . [ ص ُ ] (ع اِ) ج ِ اَصْل . عسل زا عسل زا.[ ع َ س َ ] (نف مرکب ) عسل زاینده . ایجادکننده ٔ عسل . هم اصل هم اصل .[ هََ اَ ] (ص مرکب ) هم ریشه . رجوع به هم ریشه شود. ماه عسل این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. عسل چین عسل چین . [ ع َ س َ] (نف مرکب ) عسل چیننده . آنکه عسلهای ساخته شده را برمیدارد: خافة؛ جبه ٔ چرمین عسل چینان . (منتهی الارب ). قصر عسل قصر عسل . [ ق َ رِ ع ِ ] (اِخ ) قصری است به بصره . (معجم البلدان ). نیک اصل نیک اصل . [ اَ ] (ص مرکب ) نژاده . (یادداشت مؤلف ). هفت اصل هفت اصل . [ هََ اَ ] (اِ مرکب ) کنایه از هفت طبقه ٔ زمین است . (برهان ). هفت رقعه ٔ ادکن . || هفت اقلیم را نیز هفت اصل گویند. (برهان ). رجوع ... عسل وار عسل وار. [ ع َ س َ ] (ص مرکب ) مانند عسل . (از فرهنگ فارسی معین ). چون عسل : تا از مفردات اجزاء آن مرکبی بفرط امتزاج عسل وار حاصل آمد. (مرز... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۱۷ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود