گفتگو درباره واژه گزارش تخلف اسل نویسه گردانی: ʼSL اسل . [ اُ ل ُ ] (اِخ ) ۞ اسلو. نام قدیمی که در 1924م . مجدداً برای کریستیانیا ۞ پایتخت نروژ اتخاذ شد و آن در خلیج متشکل از (سکاگِراک ) واقع است و 250000 سکنه دارد و تجارت آن بارونق است . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۶۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه واژه معنی اصل اصل . [ اَ ص ِ ] (ع ص ) مستأصِل . (قطر المحیط). از بیخ برکنده شده . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). اصل اصل . [ اُ ص ُ ] (ع اِ) ج ِ اصیل . (اقرب الموارد). || ودر این شعر اُصُل بمعنی مفرد آمده است : یوماً بأطیب منها نشر رائحةو لا بأحسن منها ا... اثل اثل . [ اَ ] (ع اِ) ۞ نوعی از درخت گز را گویند و ثمرآن را گزمازه و بعربی حب الاثل خوانند. و طبیخ آن را اگر با مویز بیاشامند جذام را زایل ... اثل اثل . [ اَ ] (اِخ ) ذات الاثل ؛ موضعی در بلاد تیم اﷲبن ثعلبة و ایشان را در آنجا با بنی اسد وقعه ای است . (معجم البلدان ). عسل عسل . [ ع َ س َ ] (ع اِ) انگبین . (منتهی الارب ) (دهار). شهد. (غیاث اللغات ). لعاب زنبور عسل ، مذکر و مؤنث آید و تذکیر آن بیشتر است . (از اقرب ... عسل عسل . [ ع َ ] (ع مص ) خوردنی ساختن به انگبین . (از منتهی الارب ). آمیختن طعام به انگبین . (از ناظم الاطباء). انگبین در طعام کردن . (تاج ال... عسل عسل . [ ع َ ] (ع ص ) ماده شتر تیزرو. (ناظم الاطباء). ناقه ٔ سریع. (از اقرب الموارد). || (اِمص ) هلاکی و نگونساری : عسلاً له ؛ نگونساری و هلاکی ... عسل عسل . [ ع َ س َ ] (ع مص ) چشیدن . (از منتهی الارب ): عسل من طعامه ؛ از طعام خود چشید. (از اقرب الموارد). || دوست نمودن کسی را پیش مردم . (... عسل عسل . [ ع َ س ِ ] (ع ص ) سخت زننده و سبک دست . (منتهی الارب ). شخص شدیدالضرب ، که دست او هنگام زدن بسرعت بازگردد. (از اقرب الموارد). عسل عسل . [ ع ِ ] (ع ص ، اِ) هو عسل مال ؛ یعنی او مقابل و برابر و قیم مال است .(منتهی الارب ). یعنی او خوب رعایت کننده است آن مال را. (از اقر... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۱۷ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود