گفتگو درباره واژه گزارش تخلف اسل نویسه گردانی: ʼSL اسل . [ اُ ل ُ ] (اِخ ) ۞ اسلو. نام قدیمی که در 1924م . مجدداً برای کریستیانیا ۞ پایتخت نروژ اتخاذ شد و آن در خلیج متشکل از (سکاگِراک ) واقع است و 250000 سکنه دارد و تجارت آن بارونق است . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۶۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۹ ثانیه واژه معنی عسل عسل . [ ع ُ ] (ع اِ) ج ِ عَسَل .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عَسَل شود. عسل عسل . [ ع ُ س ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عاسِل . (منتهی الارب ). مردان صالح . واحد آن عاسل و عَسول . (از اقرب الموارد). رجوع به عاسل شود. || ج ِ عَ... عسل عسل . [ ع ُس ْ س َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عاسِل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عاسل شود. عسل عسل . [ ع َ س َ ] (اِخ ) ابن ذَکوان عسکری ، مکنی به ابوعلی . محدث و از اهالی عسکر مکرم بود. وی از مازنی و ریاشی و داماد روایت دارد. و در ایا... عسل عسل . [ ع َ س َ ] (اِخ ) ابن سفیان . رجوع به ابوقره شود. اصل این واژه عربی است که در هزوارش های پهلوی آسل ãsel آمده است و جایگزین پارسی آن اینهاست: آگم ãgm (سنسکریت: ãgama)، بهو bahv (سنسکریت)، بنیم bonim (اوستا... اصل مهاد (mehâd) : اصل - پرنسیپ meh (Major) + âd ( Suffix) اصل این واژه از اساس پارسى و پهلوى ست و تازیان (اربان) آن را از واژه پهلوى آسِل Asel به معناى اول ، نخست ، ابتدا برداشته و معرب نموده و ساخته اند : أصل ، ... اصل اصل'asl معنی ۱. بن؛ پی؛ بنیاد. ۲. نژاد. ۳. قاعده و قانون. ۴. ریشه؛ ریشۀ درخت. ۵. (حقوق) هریک از مادههای قانون اساسی یا هر قانون دیگر. ۶. آنچه وجودش و... عثل عثل . [ ع َ ] (ع مص ) درست شدن دست شکسته بطور غیرمستوی . (اقرب الموارد). تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۱۷ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود