اسماعیل
نویسه گردانی:
ʼSMAʽYL
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی القاسم جعفربن ناصر الحق (ناصر کبیر) نبیره ٔ دختری ماکان کاکی ،معاصر ابوجعفر حسن بن ابی الحسین احمد صاحب القلنسوة. وی مازندران را تحت تصرف آورد، اما هم در آن نزدیکی مادر ابوجعفر دو نفر کنیزک اسماعیل را بفریفت تا زهر در طعام او کردند و او را از پای درآورند. (حبیب السیر چ تهران جزو 4 از ج 2 ص 150). و رجوع بسفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 140 بخش انگلیسی شود.
واژه های همانند
۷۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۱ ثانیه
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن اسحاق الانصاری . محدث است . رجوع به عیون الاخبار جزء1 ص 60 شود.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن اسماعیل رازی ملقب به مجدالدین قاضی . او راست : القرائن الرکنیة فی فروع الشافعیة. وفات وی به سال 750 هَ . ق . ب...
اسماعیل . [اِ ] (اِخ ) ابن اسماعیل نعالی . به قول مؤلف مجمل التواریخ خال برکیارق سلجوقی بود. (مجمل التواریخ و القصص ص 409). و در راحة الص...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن اسود ملقب به تبان . محدث است .
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن اشعث . وی پسر اشعث بن قیس کندی است و مادر او ام ّفروة خواهر ابوبکر صدیق است . (حبیب السیر چ تهران ج 1 جزو4 ص 158)...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن اشعث . او راست : کتاب تعبیر.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن اعمش . رجوع به اسماعیل بن عبداﷲ اعمش شود.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن افضل علی ایوبی معروف بصاحب حماة و ملقب بعمادالدین و مل»المؤید. اوراست : شرحی بر کافیة فی النحو ابن حاجب . وفات ...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن امیة. شیخ طوسی در رجال خود او را از اصحاب سجاد (ع ) شمرده . ابن حجر در تقریب وی را بنام اسماعیل بن امیةبن عمروب...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن انماطی حافظ مکنی به ابوالطاهر. وی پدر ابوبکربن ابی الطاهر اسماعیل بن انماطی است . (حسن المحاضرة ج 1 ص 175).