اسماعیل
نویسه گردانی:
ʼSMAʽYL
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی القاسم جعفربن ناصر الحق (ناصر کبیر) نبیره ٔ دختری ماکان کاکی ،معاصر ابوجعفر حسن بن ابی الحسین احمد صاحب القلنسوة. وی مازندران را تحت تصرف آورد، اما هم در آن نزدیکی مادر ابوجعفر دو نفر کنیزک اسماعیل را بفریفت تا زهر در طعام او کردند و او را از پای درآورند. (حبیب السیر چ تهران جزو 4 از ج 2 ص 150). و رجوع بسفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 140 بخش انگلیسی شود.
واژه های همانند
۷۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۵ ثانیه
اسماعیل .[ اِ ] (اِخ ) ابن حسن بن علی (ع ). وی یکی از ده پسر امام حسن (ع ) است . (مجمل التواریخ و القصص ص 455).
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن حسن بن علی بن عتاس . محدث است . (تاج العروس ) (منتهی الارب ).
اسماعیل . [ اِ ](اِخ ) ابن جعفر صادق بن محمدبن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب هاشمی مدنی . شیخ طوسی او را در عداد اصحاب صادق (ع ) آورده و ...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن حسن بن علی غازی بیهقی مکنی به ابوالقاسم و ملقب به شمس الائمة. بیهقی در کتاب الوشاح آرد که این اسماعیل به ش...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن حسن بن محمدبن محمود جرجانی . رجوع به اسماعیل جرجانی شود.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن حسن بن محمد حسینی نقیب نیشابور مکنی به ابوالمعالی . شیخ منتجب الدین در الفهرست (که همراه جلد 25 بحارالانواربچاپ ...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن حسن حسینی گرگانی . رجوع به اسماعیل جرجانی شود.
اسماعیل . [ اِ ](اِخ ) ابن حسن متطبب . اردبیلی در جامعالرواة گوید: در کتاب روضه ٔ کافی روایتی از محمدبن یحیی از برادرش علاء از اسماعیل از ابی...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن الحسین بن محمدبن الحسین بن احمدبن محمدبن عزیزبن الحسین بن ابی جعفر محمد الاطروش بن علی بن الحسین بن علی بن محمد...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن حُقَیْبَة. همان است که بعنوان اسماعیل بن جفینه یاد شد و مشترک است میان اسماعیل بن عبدالرحمان و اسماعیل بن عبد...