اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اسماعیل

نویسه گردانی: ʼSMAʽYL
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی القاسم جعفربن ناصر الحق (ناصر کبیر) نبیره ٔ دختری ماکان کاکی ،معاصر ابوجعفر حسن بن ابی الحسین احمد صاحب القلنسوة. وی مازندران را تحت تصرف آورد، اما هم در آن نزدیکی مادر ابوجعفر دو نفر کنیزک اسماعیل را بفریفت تا زهر در طعام او کردند و او را از پای درآورند. (حبیب السیر چ تهران جزو 4 از ج 2 ص 150). و رجوع بسفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 140 بخش انگلیسی شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۱۳ مورد، زمان جستجو: ۳.۱۶ ثانیه
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ذی النون ملقب بظافر. رجوع به ظافر و فهرست حلل السندسیة ج 2 شود.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ذی النون .چون اتابک نورالدین و ذوالنون دانشمندی به اندک زمانی درگذشتند، قلج ارسلان باز آن بلاد در تصرف آورد و ...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن رافع مکنی به ابورافع. محدث است .
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن رافع مدنی . شیخ طوسی در رجال خود او را در عداد اصحاب سجاد (ع ) شمرده . (تنقیح المقال ج 1 ص 133)
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن رجاء. محدث است . ابن قتیبة بوسائطی از اعمش نقل کند که گفت : کان اسماعیل بن رجاء یجمع صبیان الکتاب فیحدثهم کی ل...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن رجاء الزبیدی مکنی به ابواسحاق . محدث است .
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن رزین بن عثمان خزاعی مکنی به ابوالقاسم . وی پسر برادر دعبل شاعر خزاعی است و در واسط منزل داشت . ابن غضائری در ...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن رشید. ابن ابی اصیبعه بوسایطی از او روایت کند. (عیون الانباء ج 1 ص 261).
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ریاح بن عبیده ٔ سلمی کوفی . آقا باقر بهبهانی در تعلیقه ٔ رجالیه و علامه ٔ حلّی در توضیح الاشتباه رباح را از ماده ٔ...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن زکریا. ابن قتیبه بوسائطی از او نقل کند. (عیون الاخبار جزء هفتم ص 3).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.