اسماعیل
نویسه گردانی:
ʼSMAʽYL
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن عمروبن نجیح مکنی به ابواسحاق بجلی (بالولاء) کوفی . وی به اصفهان رفت و سکونت گزید و در سنه ٔ 227 هَ . ق . درگذشت . او از مسعر و ثوری و شیبان و حسن و علی پسران صالح بن حی و عثمان بن غالب حدیث شنید و از او اسیدبن عاصم حدیث فراگرفت . و عبیداﷲبن محمدبن عائشه و ابوالربیع الزهرانی و احمدبن محمدبن عمربن یونس یمامی از او روایت کنند و عبدان بن احمد، اسماعیل صاحب ترجمه را موازی اسماعیل بن ابان دانسته و گوید: وی به اصفهان رفت و ناشناس ماند و ابراهیم بن اورمه گوید: شیخ مثل اسماعیل بن عمرو ضیعوه باصبهان . (ذکر اخبار اصبهان ج 1 ص 208).
واژه های همانند
۷۱۳ مورد، زمان جستجو: ۳.۳۲ ثانیه
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) الحداد. او راست : بغیةالادباءفی الاملاء که در مصر بطبع رسیده . (معجم المطبوعات ).
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) (باشا) حسنین . مدرس شیمی و طبیعیات در مدرسه ٔ مهندسخانه ٔ خدیویه و استاد علوم طبیعی در جامعه ٔ مصریه و ناظر مدرسة المعل...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) حقی مولی مکنی به ابی الفداء. یکی از عرفای طریقت خلوتیه ۞ است . وی از مسقط رأس خود آیدوس بقسطنطنیه آمد و در اسکدا...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) حقی (بک ). متصرف جبل لبنان . در سنه ٔ 1917 م . انجمنی از ادبا به همت اسماعیل مزبور کتاب لبنان را که شامل مباحث علم...
اسماعیل .[ اِ ] (اِخ ) حقی (بک ) المیلاسی . او راست : الخط الجدید، و آن رساله ایست در اصلاح خط عربی بزعم مؤلف با کتابت بحروف متصله . (معجم ...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) حقیبة. رجوع به اسماعیل بن عبدالرحمان حقیبه شود.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) حلبی . رجوع به اسماعیل بن احمدبن سعید... شود.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) حیرت . رجوع به حیرت شود.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) خدیو مصر ابن ابراهیم بن محمدعلی .پادشاه مصر از 1280 تا 1300 هَ . ق . (ترجمه ٔ طبقات سلاطین اسلام ص 76). و رجوع به کتا...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) الخطبی . او راست : کتاب التاریخ . (ابن الندیم ).