اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اشیب

نویسه گردانی: ʼŠYB
اشیب . [ اَش ْ ی َ ] (اِخ ) لقب ابوعلی حسن بن موسی الاشیب بود که اصلاً از مردم خراسان بشمار میرفت ولی در بغداد سکونت داشت و سپس امر قضای بلاد شام را بر عهده گرفت و در ری درگذشت . وی از محمدبن عبدالرحمن بن بی دینو (کذا) و شیبان بن عبدالرحمن مؤدب و شعبةبن حجاج و ورقابن عمر و حمادبن طلحه و عبداﷲبن لهیعه سماع کرد و احمدبن حنبل و ابوخیثمه و احمدبن منیع و رمادی و بشربن موسی اسدی ازو روایت دارند. در بغداد بسیار حدیث کرد و آنگاه از جانب هارون الرشید عهده دار امرقضای موصل و حمص شد، سپس در روزگار خلافت مأمون ببغداد آمد و همین که وارد شد مأمون او را بکار قضای طبرستان گسیل کرد و بدان سوی شتافت و سرانجام در ماه ربیع سال 209 هَ . ق . در ری درگذشت . علی بن مدینی او را ضعیف دانسته و یحیی بن معین و دیگران وی را موثق شمرده اند. (از انساب سمعانی ). و رجوع به ابوعلی شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
اشیب . [ اَش ْ ی َ ] (ع ص ) سپیدمو و پیر. نعت است از ضرب بر غیر قیاس و لا فَعْلاءَ له . ج ، شیب ، شُیُب . (منتهی الارب ). مؤنثی از لفظ خود بر ...
اشیب . [ اَش ْ ی َ ] (اِخ ) (ابن ...) ابوعمران موسی بن قاسم بن موسی بن حسن بن موسی بن اشیب بغدادی . از عباس بن محمد دوری و محمدبن خلق بن عب...
عشیب . [ ع َ ] (ع ص ) مکان عشیب ؛ جای گیاهناک . (منتهی الارب ). محلی که عشب و علف در آن بسیار باشد. (از اقرب الموارد). || مرد کوتاه بالا. (...
آشیب . (اِ) آسیب . (مجمعالفرس از شعوری ).
آشیب و شیب . [ ب ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) این صورت در بیت ذیل بضبط بعض نسخ شاهنامه آمده است ، و در بعض دیگر آسیب با سین مهمله بجای آشیب...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.