اشیب
نویسه گردانی:
ʼŠYB
اشیب . [ اَش ْ ی َ ] (اِخ ) (ابن ...) ابوعمران موسی بن قاسم بن موسی بن حسن بن موسی بن اشیب بغدادی . از عباس بن محمد دوری و محمدبن خلق بن عبدالسلام مروزی و ابوبکربن ابی الدنیا و طبقه ٔ ایشان سماع کرد و ابواحمد عبداﷲبن عدی جرجانی از وی روایت دارد و گویند وی از اشیب در بغداد سماع کرد. اشیب در آخر عمر خود به انطاکیه رفت و در آنجا درگذشت و بقولی در طرطوس وفات یافت . مردی ثقه بود و بسال 339 هَ . ق . درگذشت . (از انساب سمعانی ). و رجوع به ابن الاشیب شود.
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
اشیب . [ اَش ْ ی َ ] (ع ص ) سپیدمو و پیر. نعت است از ضرب بر غیر قیاس و لا فَعْلاءَ له . ج ، شیب ، شُیُب . (منتهی الارب ). مؤنثی از لفظ خود بر ...
اشیب . [ اَش ْ ی َ ] (اِخ ) لقب ابوعلی حسن بن موسی الاشیب بود که اصلاً از مردم خراسان بشمار میرفت ولی در بغداد سکونت داشت و سپس امر قضای ...
عشیب . [ ع َ ] (ع ص ) مکان عشیب ؛ جای گیاهناک . (منتهی الارب ). محلی که عشب و علف در آن بسیار باشد. (از اقرب الموارد). || مرد کوتاه بالا. (...
آشیب . (اِ) آسیب . (مجمعالفرس از شعوری ).
آشیب و شیب . [ ب ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) این صورت در بیت ذیل بضبط بعض نسخ شاهنامه آمده است ، و در بعض دیگر آسیب با سین مهمله بجای آشیب...