اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اص

نویسه گردانی: ʼṢ
اص . [ اَص ص ] (ع مص ) درخشیدن چیزی . (منتهی الارب )(قطر المحیط). || سخت گردیدن گوشت ناقه ومحکم شدن پیوستگی الواح آن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). سخت شدن گوشت ناقه و پیوستگی الواح آن ، و پر شدن گوشت و بهبود یافتن و فربه شدن آن . (قطر المحیط). || بسیارشیر شدن ناقه . (منتهی الارب ). || شکستن چیزی . || نرم کردن چیزی .(اقرب الموارد) (قطر المحیط). || انبوهی کردن قوم با یکدیگر. (از قطر المحیط). تنگ بر یکدیگرآوردن . انبوهی کردن بعضی بر بعضی . (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
عس . [ ع ُس س ] (ع اِ) کاسه ٔ بزرگ . (منتهی الارب ). قدح بزرگ . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). قدح بزرگ ، و رَفد از آن بزرگتر است . ج ، عِساس ، عِس...
عس . [ ] (اِ) زرنیخ است . (فهرست مخزن الادویة).
عس . [ ع َ سِن ْ ] (ع ص ) سزاوار و خلیق . (از منتهی الارب )(از اقرب الموارد). عَسی . عسی ّ. رجوع به عسی شود.
اس سن . [ اِس ْ س ُ ] (اِخ ) ۞ کمونی در مملکت فرانسه (سِن اِ اُواز)، از ناحیت کُربی کنار رود اِس سُن ، دارای 10683 تن سکنه و راه آهن از آن...
اس سن . [ اِس ْ س ُ ] (اِخ ) ۞ رودی بفرانسه . و آن بشط سِن ریزد.
اس سا. [ اُ ] (اِخ ) ۞ یکی از کوه های بلند تسالی (یونان ). (ایران باستان ص 752 و 768).
اس اس . [ اَ اَ ] (ع صوت ) کلمه ایست که گوسپندان را بدان زجر کنند. (منتهی الارب ).
آس آب . (اِ مرکب ) آب آسیا. آسیای آبی .
آس باد. (اِ مرکب ) آسیا که بقوت باد گردد. بادآس . رحی الرّیح . (ربنجنی ). آسیاچرخ .
آس باز. (نف مرکب ) آنکه آس بازد بقمار.
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۷ ۵ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.