اض
نویسه گردانی:
ʼḌ
اض . [ اَض ض ] (ع مص ) مضطر گردانیدن فقر کسی را بسوی کسی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). مُلْجاء و مضطر کردن کسی را به کسی . (از اقرب الموارد). مضطر کردن . (زوزنی ). اضطرار و الجاء. (تاج المصادر بیهقی ). اضاض . (اقرب الموارد). رجوع به اضاض شود. || شکستن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شکستن . (زوزنی ). اص ّ.رجوع به اص شود. چنانکه در جمهره آمده بمعنی کسر است ، چون هض و در بعض نسخ آن کسر است چون عض . (از تاج العروس ). || مشقت دادن ، بگفته ٔ لیث . (از تاج العروس ). نهایت مشقت دادن کار کسی را. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رسیدن مشقت از کاری به کسی . (از اقرب الموارد). اضاض . (اقرب الموارد). رجوع به اضاض شود. || میل کردن شترمرغ ماده بجای بیضه نهادن خود. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (ص ) آنکه کام زوَرینش به زیرین نزدیک بود در وقت سخن گفتن دندانش از هم برنیاید. (تاج المصادر).
واژه های همانند
۲۰۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
از آن کجا. [ اَ ک ُ ] (حرف ربط مرکب ) از آنکه . بعلت آنکه . بجهت آنکه . از برای آنکه : تنم خمیده چو ذالست از آن کجا زلفت بدال ماند و خالت ...
از آن باز. [ اَ ] (ق مرکب ) از آن وقت . از آن زمان . من ذلک الزمان .
از بر کردن. ز بر کردن. از حفظ کردن. بخاطر سپردن. حفظ کردن موضوعی در خاطر. (منبع: لغتنامۀ دهخدا - رجوع شود به «بَر» و «از بر»)
امثال:
"صبحدم از ع...
از جای شدن. برخاستن، به حرکت در آمدن.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
از دست شدن. به معنى از دست رفتن است که کنایه از بیخودى و بىاختیارى و اضطراب کردن باشد. (فرهنگ فارسی برهان قاطع , ص61) [اَ دَ شُ دَ] از دست شدن (مص م...
چند وقت یک بار ، گاهی اوقات
عز المقدسی .[ ع ِزْ زُل ْ م َ دِ ] (اِخ ) عبدالعزیزبن علی بن ابی العز بکری تیمی قرشی بغدادی مقدسی . قاضی و فقیه دمشق در قرن هشتم و نهم هجر...
عز من قائل . [ ع َزْ زَ م ِ ءِ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) (از: فعل عزّ + حرف جر من + قائل ) گرامی است گوینده . عزیز و ارجمند است آنکه گفته ...