اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اضان

نویسه گردانی: ʼḌAN
اضان . [ اِ ] (اِخ ) اطان . نام جاییست . یاقوت آرد: و ابوعمرو اطان روایت کرده و به هر دو لغت (لهجه ) و روایت این بیت ابن مُقبل آمده است :
تَاءَنَّس ْ خلیلی هل تری من ظعائن
تحملن بالعلیاء فوق اضان .

(از معجم البلدان ).


و رجوع به اطان شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
عزان ذخر. [ ع َزْ زا ذَ خ ِ ] (اِخ ) از قلعه های تعز است در کوه صَبِر در یمن . (از معجم البلدان ).
بی از آن . [ اَ ] (حرف اضافه ٔ مرکب ) بدون . بی آنکه : بی از آن کاید ازو هیچ خطا از کم و بیش سیزده سال کشید او ستم دهر ذمیم .ابوحنیفه ٔ اسکا...
از آن پس . [ اَ پ َ ] (ق مرکب ) بعد. سپس : دل و جنگ و کین را بیکسو نهادوز آن پس نکرد او ز پیکار یاد. فردوسی .وز آن پس بزرگان شدند انجمن ز آم...
از آن رو. [ اَ ] (حرف اضافه + صفت + اسم ) از آن سو. از آن طرف : هم آنگاه خسرو از آن روی ِ کوه پدید آمد از راه ، دور از گروه . فردوسی . || (ح...
از آن سان . [ اَ ] (ق مرکب ) زانسان (مخفف ). آن سان . همان گونه . آن قسم : بر آن روی جیحون یکی رزمگاه بکردیم زانسان که فرمود شاه .فردوسی .
آذان الدب . [ نُدْ دُب ب ] (ع اِ مرکب ) اُذُن الدب . گیاهی است که عرب آن را بوصیر خواند. (قاموس ). و بیونانی آن راقُلومُس گویند و بعضی فارس...
آذان العنز. [ نُل ْ ع َ ] (ع اِ مرکب ) آذان العبد.
آذان الشاة. [ نُش ْ شا ] (ع اِ مرکب ) اُذُن الشاة. آذان الارنب . وصاحب تحفة گوید لصیقی است و بقولی لسان الحمل است .
آذان العبد. [ نُل ْ ع َ ] (ع اِ مرکب ) آن را آذان العنز نیز گویند و نام دیگر آن مِزمارالرّاعی است . (قاموس ). و گفته اند که آن نوعی از عصاالرّ...
آذان الارنب . [ نُل ْ اَ ن َ ] (ع اِ مرکب ) اُذُن الارنب . گیاهی است برگش شبیه و پهن تر از برگ بارتنگ و آن نوعی از بارتنگ یعنی لسان الحمل ...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۵ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.