اطراف
نویسه گردانی:
ʼṬRʼF
اطراف . [ اِ ] (ع مص ) نو آوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). چیزی نو آفریدن . (تاج المصادر بیهقی ). اطراف مرد؛ طرفه ، یعنی تازه و نو آوردن وی . (از اقرب الموارد). طرفه آوردن . (تاج المصادر بیهقی ). نو و خوش آینده آوردن . (لغت خطی ). || اطلاع یافتن بر چیزی و برآمدن بر آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || اطراف بلد؛ فزون شدن طریفه ٔ آن . (از اقرب الموارد). بسیار شدن طریفه ٔ شهر که گیاه نصی باشد. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بسیار سپیدگندمه شدن زمین . (تاج المصادر بیهقی ). || بر یکدیگر نهادن پلکها را. || دادن کسی را چیزی که پیش از او کسی نداده بود. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || چیزی را به چیزی الحاق کردن . || تحفه دادن چیزی را به کسی . (از اقرب الموارد). || علم کردن بر کناره ٔ جامه . (تاج المصادر بیهقی ).
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
اطراف . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ طَرَف . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ترجمان تهذیب عادل بن علی ص 67). کنارها و گوشه ها. و فارسیان این را بجای مف...
اطراف . [ اَ ] (اِخ ) وادیی است در بلاد فهم بن عدوان . (از معجم البلدان ).
اطراف . [ اِطْ طِ ] (ع مص ) نو خریدن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). چیزی نو گرفتن از مال و هرچه باشد. (آنندراج ). چیزی نو کردن .(زو...
اصحاب اطراف .[ اَ ب ِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مرزداران . آنانکه مرزهای کشور را نگهبانی کنند. اصحاب ثغور: اصحاب اطراف بدو می نگرند و دم د...
اصحاب اطراف . [ اَ ب ِ اَ ] (اِخ ) گروهی بودند که درباره ٔ قدر از مذهب حمزه پیروی میکردند ولی پس از چندی بدین رای گرویدند که هر آنکه احکام...
=== عنوان خود را اینجا وارد کنید... آذر
اتراف . [ اِ ] (ع مص ) اصرار بر نافرمانی کردن . (منتهی الارب ). || در نعمت فیریده گردانیدن . در نعمت دَنَه گرفته گردانیدن . (زوزنی ). نعمت دا...