اعراض . [ اِ ] (ع مص ) روی گردانیدن از چیزی . (ناظم الاطباء). روی بگردانیدن از چیزی . (منتهی الارب ). روی از چیزی گردانیدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). روی بگردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). روی گردانیدن . (مؤید الفضلاء) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). روی برگردانیدن و انصراف یافتن از چیزی و در حقیقت همزه ٔ باب افعال برای صیرورت است یعنی بعرض گردید و بجانبی رفت غیر از آنچه در آن بود. (از اقرب الموارد). پشت کردن . صَدّ. روی برتافتن از. احصاب . حصب . (یادداشت بخط مؤلف )
: بر روز فضل روز به اعراض است
از نور ظلمت و تپش سرما.
ناصرخسرو.
|| پهنا و دراز رفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بطول و عرض زمین رفتن . (آنندراج ). به پهنا ودرازا رفتن در مکارم ، یقال : اعرض الرجل فی المکارم ؛ ذهب عرضاً و طولاً. قیل و منه المثل : «اعرضت القِرفةُ»؛ ای التهمة و سوءالظن . (از اقرب الموارد). || پهناور کردن . (منتهی الارب ). پهناور گردانیدن . (ناظم الاطباء). پهن کردن . (آنندراج ). پهن گردانیدن چیزی را. (از اقرب الموارد). || خصی کردن بزغاله را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خصی کردن گوسفند. (تاج المصادر بیهقی ). خایه ٔ بزغاله کندن . (آنندراج ). خصی کردن عرضان (بزغاله های یکساله ). (از اقرب الموارد). || بچه ٔ بحرام آوردن زن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بچه ٔ نامشروع آوردن زن . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). یقال : جأت بالولد عن عراض و معارضة؛ سفاحاً. (از متن اللغة). بچه ٔ پهن زادن
۞ . (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ). یقال : «اعرضت المراءة بولدها؛ اذا ولدتهم عراضاً». (منتهی الارب ). || پیدا شدن چیزی ، یقال : عرضت الشی ٔ فاعرض ؛ ای اظهرته فظهر مثل کببته ُ فاکب و هو من النوادر. (منتهی الارب ). بارز و آشکار شدن چیزی . کقوله : «و اعرضت الیمامة و اشمخرت »؛ ای ظهرت . (از اقرب الموارد). پیدا شدن چیزی . (ناظم الاطباء).پدید آمدن . (تاج المصادر بیهقی ). آشکارا شدن . (آنندراج ). پیدا و آشکار شدن . (از متن اللغة). آشکارا شدن .(مؤید الفضلاء). || دست دادن نیکویی و جزآن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دست دادن نیکوی . (آنندراج ). امکان نیکویی دست دادن . (از اقرب الموارد)(از متن اللغة). یقال : اعرض لک الظبی ، فارمه »؛ ای امکنک من عرضه . (از اقرب الموارد). راست ایستادن آهو. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). راست ایستادن شکاری تیرانداختن را. (آنندراج ). || تیر انداختن شکاری را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || عریض و وسیع آوردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پهناور و وسیع شدن لباس . (از اقرب الموارد). || تمکن یافتن بر عرض و سعه ٔ چیزی . اعرض فی الشی ٔ؛ تمکن من عرضه ؛ ای سعته . (از اقرب الموارد). ممکن گردیدن چیزی . (تاج المصادر بیهقی ). || روی گردانیدن . میل کردن از چیزی . پرهیز. اجتناب . فرار. اعتراض . مخالفت . نفرت . کراهت . (ناظم الاطباء)
: پست اعراض تو نگشت بلند
مست انعام تو نشد مخمور.
مسعودسعد.
از کسب و حرفت اعراض نمودند. (کلیله و دمنه ). هرکه از کسب ... اعراض نماید نه اسباب معیشت خویش تواند ساخت و نه دیگران را در تعهد تواند داشت . (کلیله و دمنه ). که از مباشرت اشغال و ملابست اعمال اعراض کلی مینمودم . (کلیله و دمنه ).
از احکام شریعت و قضایای طریقت اعراض می نماید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص
298).
گر ز تو راضی است دل من راضیم
ور ز تو معرض بود اعراضیم .
مولوی .
تو از آن اعراض او افغان مکن
خویشتن را ابله و نادان مکن .
مولوی .
-
اعراض الکلام قبل التمام ؛ نوعی از حشو که بیانش در حشو بیاید. (آنندراج ). بظاهر «اعتراض » باشد و تصحیفی روی داده است .
-
اعراض کردن ؛ روی گردانیدن . نفرت پیدا کردن . مخالفت کردن . و رجوع به این کلمه شود.