افت . [ اَ ] (ع اِ) ماده شتری که صبر و ثباتش بیشتر باشد. (ناظم الاطباء). ماده شتری که صبر و ثباتش بدان غایت باشد که در دیگران نباشد. (منته...
افت . [ اُ ] (اِمص ) افتادن به میان داری یعنی در کشتی دو کس را از هم جدا کردن . (از آنندراج ) (غیاث اللغات ). || افتادن . (ناظم الاطباء). ا...
پس افت . [ پ َ اُ ] (ن مف مرکب ) ذخیره . یخنی . اندوخته . || آنچه از اقساطِ بدهی و قرضی در موعد خود پرداخته نشده باشد.
افت کردن . [ اُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کم شدن وزن چیزی ، مانند حبوب و غلات و جز آن . وزن چیزی کم شدن . (یادداشت بخط مؤلف ). و رجوع به افت ش...
افت و خیز. [ اُ ت ُ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) عبارت است از حالت بین بین شتافتن و آهسته رفتن . (آنندراج ) (بهار عجم ). || کنایه از نشیب و...
افت و انداز. [اُ ت ُ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) عبارت از حرکات خوش آینده کردن است . (آنندراج ) (بهار عجم ) : افت و انداز بتی را بنده ام کز س...
عقب افت-ادگی . [ ع َ ق َ اُ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) پس ماندگی . دنبال افتادگی نسبت به دیگران . (فرهنگ فارسی دکترمعین ).
این واژه عربی است و پارسی جایگزین این است: سواک sovâk (دری) ****فانکو آدینات 09163657861