افرنگ
نویسه گردانی:
ʼFRNG
افرنگ . [ ] (اِخ ) معرب آن افرنجه . گروهی است از مردم . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۷ ثانیه
افرنگ . [ اَ رَ ] (اِ) اورنگ و تخت پادشاهی . (ناظم الاطباء). اورنگ است که تخت پادشاهان باشد. (هفت قلزم ) (برهان ) (آنندراج ).بمعنی تخت مرادف...
افرنگ . [ اَ رَ ] (اِخ ) فرنگ و اروپا و فرنگستان .(ناظم الاطباء). فرنگ را نیز گویند که بعربی نصاری خوانند. (برهان ) (هفت قلزم ) (آنندراج ). بمعن...
آفرنگ . [ رَ ] (اِ) اورنگ . حشمت . زیبائی .