اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

الوا

نویسه گردانی: ʼLWʼ
الوا. [ اُل ْ ] (اِ) ستاره ، و آنرا به تازی کوکب گویند. (فرهنگ جهانگیری ) (برهان قاطع) (از فرهنگ رشیدی ). ستاره و کوکب و کوکب سیار و برج فلکی . (ناظم الاطباء). رشیدی آرد: مسعودسعد در صفت عمارت گفته است :
زبس بدایع چون بوستان پر از انوار
ز بس جواهر چون آسمان پر از الوا.
و در اینجا سهو کرده ، چه در این بیت «انوا» به نون ۞ باید خواند جمع نوء، بفتح نون که بعربی منازل قمر را گویند و عرب بدان استدلال بر باریدن باران کنند و بدان اهتمام دارند و در «قاموس » نوء بمعنی ستاره آمده است . (از فرهنگ رشیدی ) (از انجمن آرا).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
الوا. [ اَل ْ / اِل ْ ] ۞ (اِ) ۞ نام رستنیی است بغایت تلخ که در دواها بکار برند و آن مسهل بودو آنچه در سقوطره شود بهتر باشد. (فرهنگ جهان...
الوا. [ اَل ْ / اِل ْ ] (اِخ ) ۞ نیزه دار رستم . (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (فرهنگ جهانگیری ) (آنندراج ). نام پهلوان زابلی و نیزه دار رستم که...
الوا. [ اَل ْ ] (اِخ ) از دیههای «نور». (مازندران و استرآباد رابینو ص 110 و ترجمه ٔ همان کتاب ص 149) ۞ .
الواء. [ اِل ْ ] (ع مص ) پیچانیدن سر. (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). اعراض کردن و سر تافتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || دنبال جن...
الواء. [ اَل ْ ] (ع اِ) ج ِ لِوی ̍.(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به لِوی ̍ شود.- الواءالبلاد ؛ کرانه های شهرها. (ناظم الاطباء).- الواءا...
علوا. [ ] (اِ) صبر و نبات اوست . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
الوآ. [ اِ ] (اِخ ) ۞ (سن ...) (در حدود 588-660 م .) زرگر و خزانه دار کلوتر دوم ۞ و داگوبر ۞ که وزیر مخصوص بود و آنگاه اسقف نواین ۞ شد.
علواء. [ ع َل ْ ] (ع اِ) قصه ٔ بزرگ . (منتهی الارب ). القصة العالیة: سمعنا منه علواء؛ أی قصة عالیة. (اقرب الموارد). || (اِخ ) نام دو اسب . (من...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.