ام
نویسه گردانی:
ʼM
ام . [ اَم م ] (ع مص ) آهنگ کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). قصد کردن . (ترجمان علامه ، تهذیب عادل ) (منتهی الارب ). || زدن ام الرأس . (منتهی الارب ). سر شکستن چنانکه به مغز رسد. (تاج المصادر بیهقی ). بر میان سر زدن . (مصادر زوزنی ). سر شکستن چنانکه نزدیک به دماغ رسد. || امامت کردن . (آنندراج ). امام بودن در همان حین که امام دیگری هست . همقطار و همکار بودن در امامت . (دزی ج 1). || (اِ) گروه از هر صنف مردم و از هر جنس حیوانات . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به این معنی در فرهنگهای معتبر عربی دیده نشد.
واژه های همانند
۷۳۷ مورد، زمان جستجو: ۱.۲۰ ثانیه
ام خرنوب بحریه . [ اُم ْ م ِ خ َ ب َ ری ی ِ ] (اِخ ) دهی است از جزیره ٔ صلبوخ شهرستان آبادان . رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 و نعیمه ش...
طاقات ام عبیدة. [ ت ُ اُم ْ م ِ ع ُ ب َ دَ ] (اِخ ) موضعی است در بغداد نزدیک جسر کان و ام عبیدة کنیز محمدبن علی و دایه ٔ مهدی خلیفه بوده است ،...
ام اربع و اربعین . [ اُم ْ م ُ اَ ب َ عِن ْ وَ اَ ب َ ] (ع اِ مرکب ) حشره ای است زهردار. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ۞ . هزارپا. (ناظم الاطباء...
غزوه ٔ عام الفتح . [ غ َزْ وَ ی ِ مِل ْ ف َ ] (اِخ ) یا غزوه ٔ فتح مکه . رجوع به فتح مکه و عام الفتح شود.
اف ام-۲۰۳۰ با نام اصلی فریدون م اسفندیاری (۲۳ مهر ۱۳۰۹ بروکسل- ۱۸ تیر ۱۳۷۹ نیویورک) نویسنده، معلّم، فیلسوف، نظریّهپرداز ترابشریّت، مشاور و آیندهپژوه...
عم . [ ع َ ] (علامت اختصاری ) اختصاری و رمزی است از «علیه السلام ». درود بر او باد. رجوع به علیه السلام شود.
عم . [ ع َ مِن ْ ] (ع ص ) عَمی . کور و نابینا. رجوع به عَمی شود.
عم . [ ع َم م ] (ع مص ) ۞ فراگرفتن و شامل شدن : عم القوم بالعطیة؛ بخشش و عطیه ٔ او همه ٔ آن قوم را فراگرفت و شامل شد. (ازاقرب الموارد) (...
عم . [ ع َم م ] (ع اِ) برادر پدر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از لسان العرب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). برادر پدر، خ...
عم . [ ع َم م ] (اِخ ) نام بطنی است که نسب آنان را به صورتهای مختلف آورده اند. برخی گویند که آنان در عهد خلافت عمربن خطاب در بصره نزد...