اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

امر

نویسه گردانی: ʼMR
امر. [ اِم ْ م َ ] (ع ص ) مرد سست رای و فرمانبردار هرکس . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و از آن است : من یطع امرة لایأکل ثمرة. (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
عمر کلبی . [ ع ُ م َ رِ ک َ ] (اِخ ) ابن حسن بن علی . رجوع به ابوخطاب (ابن دحیةبن ...) و عمر (ابن حسن بن علی بن ...) شود.
عمر کوفی . [ ع ُ م َ رِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن محمدبن محمدبن احمدبن علی بن حسین بن علی بن حمزةبن یحیی بن حسین علوی کوفی بغدادی زیدی ، مکن...
عمر کوفی . [ ع ُ م َ رِ ] (اِخ ) ابن ذربن عبداﷲ. رجوع به ابوذر (عمربن ...) شود.
عمر کوفی . [ ع ُ م َ رِ ] (اِخ ) ابن قاسم کوفی . رجوع به ابوزبید (عمربن ...) شود.
عمر لخمی . [ ع ُ م َ رِ ل َ ] (اِخ ) ابن علی بن سالم . رجوع به تاج الدین (فاکهانی ) و عمر (ابن علی بن ...) شود.
عمر لیثی . [ع ُ م َ رِ ل َ ] (اِخ ) ابن علی بن احمدبن لیث لیثی بخاری ، مکنی به ابومسلم . وی از روات حدیث بود. مدتی در اصفهان زیست و سرانج...
عمر قرشی . [ ع ُ م َ رِ ق ُ رَ ] (اِخ ) ابن خطاب بن نفیل . رجوع به عمر (ابن خطاب بن ...) شود.
عمر قرشی . [ ع ُ م َ رِ ق ُ رَ ] (اِخ ) ابن عبدالعزیزبن مروان . رجوع به عمر اموی شود.
عمر قرشی . [ ع ُ م َ رِ ق ُ رَ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن ابی ربیعة. رجوع به عمر مخزومی (ابن عبداﷲبن ...) شود.
عمر قرشی . [ ع ُ م َ رِ ق ُ رَ ] (اِخ ) ابن عبیداﷲبن معمر. رجوع به عمر تیمی (ابن عبیداﷲ...) شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.