امر
نویسه گردانی:
ʼMR
امر. [ اِم ْ م َ ] (ع ص ) مرد سست رای و فرمانبردار هرکس . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و از آن است : من یطع امرة لایأکل ثمرة. (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۵۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
عمر حنفی . [ ع ُ م َ رِ ح َ ن َ ] (اِخ ) ابن احمدبن محمد. رجوع به عمر خربوتی شود.
عمر حنفی . [ ع ُ م َ رِ ح َ ن َ ] (اِخ ) ابن احمدبن هبةاﷲ. رجوع به ابن العدیم و عمر (ابن احمدبن هبةاﷲ...) شود.
عمر حزمی . [ ع ُ م َ رِ ح َ ] (اِخ ) ابن احمد. رجوع به عمر حموی شود.
عمر بکری . [ ع ُ م َ رِ ب َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبداﷲ. رجوع به عمر سهروردی (ابن محمدبن ...) شود.
عمر حفصی . [ ع ُ م َ رِ ح َ ] (اِخ ) ابن ابی بکربن یحیی . رجوع به ابوحفص (عمربن ابی بکر) و عمر (ابن ابی بکربن یحیی بن ...) شود.
عمر حفصی . [ ع ُ م َ رِ ح َ ] (اِخ ) ابن یحیی بن عبدالواحد حفصی هنتاتی ، مکنی به ابوحفص و ملقب به مستنصر ثانی . پنجمین تن از سلاطین حفصی د...
عمر حفصی . [ ع ُ م َ رِ ح َ ] (اِخ ) ابن یحیی بن محمد هنتاتی ، مکنی به ابوحفص . جد ملوک حفصی در تونس . اصل او از هنتاته است که از بزرگترین ...
عمر حلبی . [ع ُ م َ رِ ح َ ل َ ] (اِخ ) رجوع به ابن الندیم (ابوحفص کمال الدین ...) و عمر (ابن احمدبن هبةاﷲبن ...) شود.
عمر حلبی . [ ع ُ م َ رِ ح َ ل َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم . رجوع به عمر عجمی شود.
عمر حلبی . [ ع ُ م َ رِ ح َ ل َ ] (اِخ ) ابن احمد. رجوع به عمر شماع شود.